۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

فقط به خاطر یک نخ سیگار / محمود دولت آبادی در مراسم تشیع محمدرضا لطفی


فقط به خاطر یک نخ سیگار

آرش گیلانی پور


در حاشیه  مراسم تشیع جنازه محمدرضا لطفی، انتشار عکسی از محمود دولت آبادی در کنار وزیر ارشاد بار دیگر باعث حرف و حدیث شد. سال گذشته حضور هنرمندانی نظیر د
در حاشیه ی تشیع محمدرضا لطفی(نوازنده ی تار)
ولت آبادی در مراسمی با حضور رییس جمهور البته با نوع دیگری از واکنش ها همراه بود. اینکه هنرمند در مراسمی شرکت کند یا نه؛ امری شخصی است که تنها به دلیل جایگاه اجتماعی او به نقد کشیده می شود. ماجرا از آنجا آغاز شد که تصویر؛ این نویسنده پرسابقه را در حال کشیدن سیگار نشان می دهد و کنار دست او علی جنتی نشسته است در حالی که کمی به سمت مخالف او متمایل است.


سال قبل که دولت آبادی و دیگر هنرمندان در مراسم رییس جمهور شرکت کرده بودند، عده ای به خود حق دادند به بدترین نحو ممکن و با جملاتی که در شان هیچ هنرمندی نیست، سرمایه های این مرز و بوم را هدف قرار دهند، در حالیکه نه همتراز انها بودند و نه بر فرض محال- اگر هم بودند- معلوم نبود خود در آن مراسم شرکت نمی کردند. باید از ابتدا روشن کرد چرا با دولت آبادی یا هر هنرمند دیگر دشمنی و ستیز داریم. اینکه او سیگار کشیده؟ اینکه کنار وزیر ارشاد نشسته؟ و یا اصلا کنار یک مقام رسمی نشسته و سیگار کشیده است؟
 عده ای از کسانی که عکس ارسالی فارس را در شبکه های اجتماعی منتشر کرده اند؛ کوشیده اند از اساس نشستن او را کنار وزیر ارشاد زیر سوال ببرند. دسته دوم معتقدند او نباید کنار دست یک مقام رسمی چنین عملی را انجام می داد و دسته سوم اصولا هر دو اقدام را با هم نکوهش می کنند.
باید گفت حضور توام وزیر و نویسنده به سبب فرهنگی بودن مراسم تقریبا اجتناب ناپذیر بود. اولی به سبب مسئولیت- و دومی به دلیل -صنفی- بر خود واجب دیدند که در مراسم حضور داشته باشند. عقل می گوید مقام رسمی فرهنگ کشور می بایست در ردیف ابتدایی مراسم حضور می داشت و شایسته تر از محمود دولت آباد چه کسی می توانست میزبانی بالاترین مقام فرهنگ کشور را به عهده داشته باشد؟ پس تا اینجای داستان می باید بپذیریم که نه وزیر و نه نویسنده هیچکدام کار غیر معمولی را مرتکب نشده اند. اینکه شیپور دست بگیریم و سیگار کشیدن دولت آبادی را در بوق کرنا کنیم دردی از فرهنگ مان دوا نخواهد کرد.
قصد تایید و یا تبلیغ کشیدن سیگار را نداریم که بر خرد و کلان مضرات آن آشکار است و نوشتن از آن نیز تنها به اطاله کلام منجر خواهد شد، اما استعمال دخانیات امری شخصی است و ارتباطی به فعالیت های هنری هیچکس ندارد، اگر چه جامعه اصولا از هنرمند توقعی دیگر دارد.
بد نیست در همین زمینه نگاهی به چند پیام رد و بدل شده بین جامعه آماری کوچکی بیاندازیم. آقای نویسنده کم نام و نشانی -که اتفاقا دستی در نقد هم دارد- بدون استدلال خاصی در یکی از شبکه های اجتماعی بالای عکس می نویسد:« کاش بزرگترها مون مثل ما کوچیکتر ها دقت می کردند که کجا می نشینند!تبدیل به جلال ال احمد شدن آسونه، گذشتن ازش سخته آقای کلنل» ایشان مشخص نمی کنند اصولا شباهت بین آل احمد و دولت آبادی در چیست. اگر عضویت کوتاه مدت هر دو را در حزبی خاص نادیده بگیریم،  این دو شخصیت هایی مجزا از هم هستند. نه نثرشان شباهتی به هم دارد و نه آثارشان؛ اما یکی از مخاطبان در جواب می نویسد:«دراین مراسم آقای دولت آبادی سرِ جایِ خودشان نشسته اند چون این اوست که صاحب عزاست.» اما نویسنده منتقد پاسخ می دهد:«این روزها اقای دولت ابادی و بسیاری از دوستان خیلی جاها نشسته اند که نباید می نشستند. گیریم اینجا بر سر جای خودشان باشند که باز روی این نشستن هم بحث است.» اما این کامنت هم بی پاسخ نمی ماند، آنجا که مخاطب بعدی معتقد است:« همیشه هم ننشستن هنر نیست، گاهی نشستن اتفاقا شجاعت می‌خواد. یه موقع هایی آدما از خودشون هزینه می کنن» خواننده دیگری البته کار نویسنده کلنل را تایید می کند و می نویسد:«کشیدن سیگار در این مکان جسارتی می خواهد که تنها از آقای دولت آبادی برمی آید» البته خوانندگان دیگری هم وارد بحث شدند. مثلا مخاطبی دیگر بدون هیچگونه داوری و یا تایید معتقد بود:« هر کسی معیارهای خودش را برای رفتار کردن دارد» اما در بین همه این افراد شاید خالی از لطف نباشد این یکی را بخوانیم که نوشته است«این که فارس همچین عکس با همچین فرمی بذاره به یقین برای تخریبه»
بدون هیچگونه تعصب؛ اتفاق اخیر نگارنده را به یاد اجرای مسی و بیک زاده انداخت. از آنجا که شوربختانه مخاطبان فوتبال بسیار بیشتر از قشری است که دولت آبادی را بشناسد، دیروز چند لشکر آدم  با حمله به فیسبوک مسی او را آنچنان متحیر کردند که حالا حالا ها از یاد نخواهد برد و حتی شاید روز بازی ایران- آرژانتین تبدیل به انگیزه یی برای او شود و امروز خوشبختانه(و به لحاظ نشناختن چهره های ادبی مان شاید بهتر بود می نوشتیم متاسفانه) تعداد کمتری بحث کم اهمیتی را در خصوص سیگار آقای کلنل مطرح می کنند. یکی پاسخ بدهد: اگر محمود دولت آبادی سیگار نکشد همه معضلات فرهنگی ایران حل خواهد شد؟

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۶, سه‌شنبه

این بلای خانمان سوز جهانی...

اعتیاد، کمپ و انجمن های مردم نهاد



این بلای خانمان سوز جهانی...



آرش گیلانی پور/ امید جوان- شنبه 26 بهمن 92



شاید وقتی برای اولین بار نام  N.A  بر سر زبانها افتاد، هیچکس فکر نمی کرد روزی خواهد رسید که «انجمن معتادان گمنام» کشور قادر به گرفتن مجوز رسمی از وزارت کشور  برای فعالیت هایش باشد. پیگیریهای عده یی که خود روزگاری با غول اعتیاد دست و پنجه نرم می کردند؛ سرانجام در دولت تازه نتیجه بخشید و طی مجوز شماره112189/8/1 به تاریخ 22/10/ 92رسمیت انجمن معتادان گمنام به ثبت رسید؛ اما اینکه کار این انجمن چیست و چرایی اش از کجا سرچشمه گرفته است و با چه چالشهایی از آغاز تا کنون همراه بوده است هدف نوشتار پیش روست. اینکه چه تعداد از آدمهایی که به مراکز مراجعه می کنند واقعا برای همیشه ترک می کنند؟ چه مقدار از مراحل درمان کارشناسی شده است؟ و سوالاتی از این دست که یقینا پرسش بسیاری از شهروندان است؛ اما بد نیست پیش از همه این موارد نگاهی به تاریخچه N.A در جهان بیاندازیم.



ایده  بین المللی N.A 



معتادان گمنام(NA)  انجمن بین‌المللی غیرانتفاعی؛ از زنان و مردان معتاد به مواد مخدر و متشکل از معتادان در حال بهبودی است که به طور مرتب گردهم می‌آیند تا به کمک هم پاکی خود را حفظ کنند  و ایده اولیه آن در پی موفقیت انجمن الکلی های گمنام که لوییس- همسر« بیل ویلیون» با هدف کمک به اعضای خانوادۀ افراد الکلی تاسیس کرد، شکل گرفت. پس از گذشت ۲۰ سال از تاسیس انجمن الکلی های گمنام- به علت تبدیل شدن مواد مخدر به یک مشکل و معضل مهم اجتماعی- انجمن معتادان گمنام یا N.A تاسیس شد.



قدم های دوازده گانه



اساس و زیربنای برنامه های N.A در اصل همان برنامه ۱۲ قدم الکلی های گمنام است. تنها تفاوت مهم بین این انجمن ها در قدم اول و دوازدهم قرار دارد. در این دو قدم از اعضای انجمن خواسته می شود تا مشکل اصلی خود را مشخص و اعلام کنند و انجمن این دو قدم را به گونه ای تنظیم و تدوین کرده است که با مادۀ مخدر یا رفتار ویرانگری که فرد معتاد از آن در عذاب است، مطابقت داشته باشد. قدم اول N.A به مادۀ مصرفی خاصی اشاره نکرده و درعوض از واژۀ بیماری اعتیاد استفاده می کند تا عجز ما را در مقابل- بیماری اعتیاد - و نه یک مادۀ مصرفی خاص تأکید کند. همۀ برنامه های ۱۲ قدمی از رهنمودهای کلی به نام سنت های دوازده گانه، جلسات انجمن و ساختار خدماتی انجمن الکلی های گمنام تبعیت می کنند.



 N.A در ایران



اولین جلسه های انجمن معتادان گمنام در ایران در سال 1369 با کمک چند عضو، که در حال بهبودی بودند انجام شد. در ان سال گروهی از معتادن گمنام به همت مرکز بازپروری قرچک توانستند طی یکسال جلساتی را برگزار کنند و پس از آن به مرور- با افزایش افراد نجات یافته- کار گسترش پیدا کرد.



کمپ هایی برای زندگی



هر یک از ما در گوشه و کنار ایران حداقل تابلوهایی را با عنوان هایی نظیر: کمپ رهایی، زندگی بهتر، کمپ آزادی و...عناوینی شبیه این دیده ایم. شاید بارها اتفاق افتاده باشد که در دل کنجکاوی کرده باشیم واقعا در این کمپ ها چه اتفاقی می افتد. بنابر مشاهدات عینی بسیاری از کسانی که در جلسات N.A  شرکت می کنند برای همیشه اعتیاد را رها کرده و روی به زندگی سالم می آورند؛ اما هستند افرادی که پس از چندین بار ترک هنوز هم در گرداب اعتیاد غوطه ورند و هرازگاهی دوباره سودای ترک آن را دارند و به جلسات مراجعه می کنند. در این میان اوضاع کسانی که هرگز برای درمان برنمی گردند و یا اصلا هیچگاه در جلسات حضور نمی یابند کمی دشوارتر است. گاهی آن قدر ادامه می دهند که سروکارشان به کمپ هایی نظیر «شفق» می افتد.



اردوگاه های ترک اعتیاد



«انترن به بچه‌ها می‌گفت اگر برایم برقصید داروی سرماخوردگی می‌گیرید»، «پایم را از خط زرد آن‌طرف‌تر گذاشتم و تا سرحد مرگ با لوله سبز کتک خوردم» و... اینها همه روایت‌های معتادانی است که تجربه رفتن به اردوگاه ترک اعتیاد اجباری «شفق» را از سر گذرانده‌اند. 4 دی ماه 92 روزنامه شرق نوشت:  «53 نفر از معتادانی که به شفق آورده شدند اسهال خونی گرفتند و مردند». اردوگاه اجباری درمان اعتیاد «شفق» یا به قول مسوولان «کمپ شفق» اردوگاهی است که بر اساس اصلاحیه قانون درمان اعتیاد مصوب مجمع‌تشخیص‌مصلحت‌نظام در سال 89 برای درمان معتادان متجاهر -یعنی معتادانی که از ظاهرشان می‌توان پی به اعتیادشان برد- ایجاد شد. قرار بود این اردوگاه زیرنظر شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر ایجاد شود و وزارت بهداشت، ستاد مبارزه با موادمخدر، شهرداری تهران و... در ایجاد و تجهیز و ساماندهی معتادان در این مراکز مشارکت داشته باشند اما هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها نیفتاد و در عمل شفق به جایی برای نگهداری معتادان برای مدتی کوتاه بدون رعایت کمترین حقوق انسانی‌شان بدل شد. اگر چه احمد ربیع‌زاده، دبیر شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر استان تهران می‌گوید: «موضوعات مطرح‌شده در گزارش، مربوط به یک‌سال پیش است و از آبان‌ماه تا اسفندماه سال گذشته شفق تعطیل شده است و با تخصیص 180‌میلیون‌تومان بهسازی شده و تمامی کادر و مدیریت تغییر کرده‌اند»



نظر وزارت بهداشت در باره شفق



قائم مقام معاون درمان در امور سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد گفت: مرکز درمان اعتیاد شفق، استانداردهای بهداشتی و درمانی مورد تأیید وزارت بهداشت را ندارد. دکتر احمد حاجبی در مصاحبه با ایسنا ضمن بیان این مطلب افزود: ستاد مبارزه با مواد مخدر به جای آن که وزارت بهداشت را برای صدور مجوز تحت فشار بگذارد، بودجه‌های در دسترس‌شان را صرف استانداردسازی محیط کنند. مرکز درمان اعتیاد شفق، استانداردهای بهداشتی و درمانی و پروتکل‌های مورد تایید وزارت بهداشت را ندارد، براساس ماده 16 اصلاحیه قانون مبارزه با مواد مخدر، معتادان متجاهر که فاقد برگه درمان بوده و موجب مخدوش شدن چهره جامعه می‌شوند، توسط نیروی انتظامی جهت بازتوانی و درمان به مراکز ماده 16 انتقال داده می‌شوند. بر این اساس ابتدا غربالگری می‌شوند و با حکم قضایی به صورت اجباری تحت درمان قرار می‌گیرند.کمپ شفق جزو مراکز ماده 16 تلقی می‌شود که بارها و بارها از سوی وزارت بهداشت جهت استانداردسازی بهداشتی کمپ تذکر داده شده است و متاسفانه هیچ گونه ترتیب اثری برای رفع این مشکل صورت نگرفته است. حاجبی در پایان افزود: درحال حاضر کمپ شفق در بدترین شرایط بهداشتی به سر می‌برد و بوی تعفن موجود در سالن کمپ نمی‌تواند نشانی از یک مرکز درمانی مناسب برای این گروه از افراد باشد.



تعطیلی شفق



با اینکه مسئولان کمپ شفق در پاسخ به گزارش شرق مدعی شده بودند آن گزارش مربوط به یک سال پیش است؛ اما احمد ربیع‌زاده 16 دی ماه در گفت‌وگو با فارس گفت: «مرکز شفق یک مرکز غربالگری معتادان بوده است؛ اما وزارت بهداشت به آن ایراداتی گرفت.در حال حاضر مرکز شفق به طور کلی تعطیل شده است و برای استاندارد‌سازی، بازسازی و تعمیر آماده شده است».



N.A  همایشی برای پاک بودن



جلسات «انجمن معتادان گمنام» کشور که امروزه در سراسر کشور شعبه های متعددی دارد در واقع همایشی سراسری است که هر هفته در شهرهای گوناگون با گردهمایی عده یی که می خواهند شاخ این غول هزار سر را بر زمین بکوبند و البته رسیدگی بیشتر و قانونمند کردن بیشتر آن می تواند خدمات بیشتری به این دسته از شهروندان- که بیش از دیگران در معرض آسیب های اجتماعی هستند- ارائه کند. اگر چه وزارت بهداشت و سازمان بهزیستی با اعطای مجوز به کلینیک های خصوصی در راه سرویس دهی به کسانی که در پی رهایی هستند؛ اما هنوز فاصله بسیار زیادی تا رسیدن به ایده آل های معمول داریم. با این همه به رسمیت شناختن «انجمن معتادان گمنام کشور» می تواند سرفصل اتفاقات بهتری برای جامعه باشد، مشروط بر اینکه دست اندرکاران این انجمن نیز وظایف خود را جدی تر از پیش پیگیری نموده و نهادینه کنند.

سینما؛ ابزاری برای تخریب!؟/ من روحانی هستم

سینما؛ ابزاری برای تخریب!؟

آرش گیلانی پور

استفاده از صنعت فیلم سازی در مناسبات و منازعات سیاسی(در قد و قواره های گوناگون) از گذشته تا کنون در جامعه ما جایگاه خاصی داشته است. شاید فیلم منتشر شده یی که بعدها به کارناوال روزعاشورا معروف شد، جنجالی ترین مستندی بود که در جهت تخریب یک نامزد انتخاباتی ساخته شد و البته بودند فیلم های دیگری که ساخته و جنجالی شدند. مانند فیلمی که درباره ظهور ساخته و منتشر شد و البته هیچگاه آن طور که باید و شاید برخورد نشد و این داستان ادامه یافت تا هفته پیش که خبر رسید فیلمی از مجلس زنانه یی در سعدآباد که همسر رییس جمهور به مناسبت روز زن میزبان بانوان ایرانی بود، منتشر شده است. اینکه چه اتفاقی در آن مجلس افتاده  و -جمعی بانو- مرتکب چه کار خلافی شده اند، البته در صلاحیت ارگان هایی است که در این خصوص مسئولیت دارند؛ اما رسانه یی کردن و استفاده از تریبون مجلس برای افشای اسرار مگویی که سالهاست تنها تا نوک زبان می آید و فرو خورده می شود، چیزی است که بسیار دیده ایم و اغلب تهدیدها جنبه عملی به خود نمی گیرد و گاهی نیز قضیه بسیار بیشتر آنچه لازم است بزرگ نمایی شده، در پاره یی از اوقات هدف اصلی در پس ماجراست و یا حداکثر برای برانگیختن احساسات  عمومی است. با این حال موارد برشمرده شده و چند عنوان دیگر نظیر این در واقع نشات گرفته از نظریه یی است که وزیر تبلیغات آلمان هیتلری تئوریسین آن بود.

نظریه گوبلز

نظریه ارتباطی با منشاء سیاسی؛  ایده یی است که اولین بار توسط دکترگوبلز ( وزیر تبلیغات هیتلر ) مطرح شد . اساس تبلیغات گوبلز بر  پایه سینما و رادیو استوار بود . او می کوشید با استفاده از این ابزار و مخاطب قرار دادن کودکان و نوجوانان،  تکرار مضامین اصلی، نشان دادن سمبل ها و نشانه ها در پیام در حد فهم عموم،  برانگیختن احساسات مردم (قدرت خشم) ،  اغراق و بزرگ نمایی،  قرار دادن هدف در پس زمینه، اثبات عملی بخشی از ادعا برای قبول کل آن، سرایت روایی،  توجه به منافع مخاطب و...به اهدافی که پیش بینی شده یی که در خدمت آن بود، دست پیدا کند. امروزه شاید با گسترش وسایل ارتباط جمعی و همگانی تر شدن تصویر(اینترنت، ویدئو سی دی ها و...) اگر چه دیگر تنها سینما  و رادیو مصداق بارز نظریه گوبلز نیست؛ اما راه همان است که در بحبوحه جنگ جهانی دوم آلمان نازی از آن بهره های فراوان برده بود.

سازنده و توزیع کننده

من روحانی هستم، کابینه فراجناحی، ما همیشه آماده هستیم، فرصت همیشگی نظام، چهره واقعی دشمن و چند مستند دیگر، کارهایی است که توسط شفق مدیا و سفیر فیلم ساخته و توزیع شده است. بعضی از این مستندها حتی در تعدادی از دانشگاه های کشور هم به نمایش گذاشته شده است و البته در بعضی دیگر نیز جلوی نمایش آن را گرفته اند. اینکه فیلمی ساخته شود و پرسش هایی ایجاد شود، البته کاری شایسته و در خور تقدیر است. خاصه در دنیای امروز که چالش ها بسیارند و هر شهروندی به سهولت نمی تواند با رییس جمهور و سایر اعضای کابینه دیدار کند؛ اما  نکته اینجاست که کسی از موسسه سازنده پاسخگوی سوالات نیست.

کارگردانی در پرده

 معصومه نبوی، کارگردان مستندی که این همه چالش ایجاد کرده است به گفته یکی از اعضای هیات‌مدیره انجمن مستندسازان نه تنها در این انجمن عضو نیست، که نام آشنایی هم برای مستندسازان به شمار نمی رود و سابقه آنچنانی ندارد و می‌گویند؛ نمی‌خواهدگفت‌وگویی با روزنامه‌ها داشته باشد و درمصاحبه با رسانه‌های همسو نیز عکسی از او منتشر نمی‌شود و مشخص نیست که چگونه بدون هیچ سابقه‌یی احساس تکلیف برای شناساندن حسن روحانی به مردم کرده و به سراغ خاطرات خود روحانی رفته‌است.

داستان ادامه دارد

آن طور که اعلام شده،  ظاهرا این پایان کار نیست و مستندهای دیگری هم وجود دارد که رسانه‌یی نشده است. هادی فیروزمند، سردبیر سایت سفیر فیلم که مسوولیت توزیع مستند «من روحانی هستم» را بر عهده دارد به «اعتماد» می‌گوید: برای مستند «من روحانی هستم» از سوی دانشگاه‌های زیادی تقاضای اکران وجود داشت؛ اما این تقاضاها ناگهان متوقف شد. در دانشگاه‌های امیرکبیر، علم و صنعت، علوم پزشکی، شهید بهشتی و علامه طباطبایی اجازه اکران فیلم داده نشد؛ اما در حال حاضر تلاش داریم که فیلم را در دانشگاه‌های شهرستان‌ها که از اخبار دورتر هستند پخش کنیم.

ما و گوبلز

از بحث انتساب این فیلم ها به جریانی خاص می گذریم زیرا این دسته از شهروندان نیز به طور طبیعی دارای حقی مشروع برای کار و زندگی و حتی اندیشه هستند؛ اما عادت کرده ایم به بدترین شکل ممکن از ابزارهای در دسترس مان استفاده کنیم. دیروز گوبلز(به درست یا نادرست) از ابزار مدرن آن روزگار در جنگ با دشمنان خارجی استفاده می کرد. امروز ما در هزاره  سوم به جای استفاده از ابزار سینما برای آموزش و تاثیرگذاری بر نسل جوان و نوجوانی که با هزارن خطر و تهدید مواجه است بنای ساخت فیلم های تخریبی را می گذاریم. تا دیروز با وزش هر بادی فیلم می ساختیم که آن که را خوشایند مان است تبرئه کنیم و امروز در حالی که قدمت دولت به یکسال نرسیده، فیلم می سازیم تا او را به چالش بکشیم. در شرایط کنونی که کشور نیاز به آرامش دارد یک روز به کراوات یکی بند می کنیم، روز دیگر از انگلیسی صحبت کردن یک وزیر در مجامع بین المللی انتقاد می کنیم و یادمان رفته است وقتی ریاست اوپک را بر عهده داشتیم؛ رییس ادواری( وایرانی آن) از روی ورق پاره یی مطالب اش را با غلط های فراوان خواند و ریشخند دنیای مان کرد و حالا در تازه ترین مورد در حالی صحبت از انتشار فیلمی می کنیم که همگان معترف به زنانه بودن آن هستند.

پایان سخن

افکار عمومی و آنانکه باید بدانند، می دانند که اوضاع از چه قرار است. حیف از وقت و تریبون مجلس و حیف از امکانات و ابزاری که باید صرف توسعه و آموزش شود؛ اما اینگونه هدر می رود. دانستن حق هر شهروندی است؛ اما باید به یاد داشت هر رویدادی قابلیت رسانه یی شدن را ندارد و گاهی هتک حرمت محسوب شده و اتفاقا عده یی از مرتکبان بیشتر از نگارنده به حکم شرعی آن واقف اند.