۱۳۹۱ شهریور ۱۰, جمعه

بازگشت پرندگان در پاییز/ به بهانه چاپ ترجمه های شمیم هدایتی


به بهانه ی انتشار آثار شمیم هدایتی

بازگشت «پرندگان در پاییز»

آرش گیلانی پور / دادگر

آنسوی خط مادرمهربانی بود که قدرشناسی در کلام اش موج می زد، بانوی معلمی که آشنای همه ی ماست. گفت: یادداشت «لوتکای بی سوار» را خوانده و به یاد روزها و شبهایی که شمیم و سینا به خانه اش می آمده اند، آن را به سینه فشرده و گریسته است. گفت: هنوز در شوک از دست دادن شمیم و سیناست و هرگاه به در ودیوار می نگرد آنها را می بیند. گفت: برای انجام تشریفات اداری کتابهای شمیم عازم تهران است و چه خبر مسرت بخشی که ترجمه های شمیم یکی یکی دارد از زیر چاپ بیرون می آید. زهرا حسن زاده بود، مادر بزرگوار شمیم که حالا- در نبود دختر ناکام اش - فرزندان بسیاری در گیلان دارد و نگارنده یکی از آنهاست.

همه ی آنها که کاری می کنند، انتظار بازخورد آن را در بین جامعه و اطرافیان شان دارند. نقاش، خوشنویس، مجسمه ساز و یا نویسنده و مترجم، همه ی این عنوانها متعلق به انسانهایی است که جدای از تعلقات مادی داشته هایی در وجودشان نهفته است که آنها را از دیگران متمایز می کند. شمیم هدایتی(1360-1389 ه. ش) یکی از همین دسته آدمهاست که هر روزه بی تفاوت از کنارشان می گذریم، مترجم فقیدی که خیلی زود دست از جهان خاکی شست و و به ابدیت پیوست. از او یادگارهای ارزشمندی بر جا مانده است که حالا درواپسین روزهای دومین سال هجرت اش یکی یکی زیر چاپ می روند.

شاید؛ راه پله های آن اداره در تهران اگر می دانست آن بانوی جوان که هرازگاهی برای پیگیری انتشار  ترجمه هایش آنها را دوتا یکی طی می کند کیست، به فریاد می آمد و از مسئولین می خواست تا زودتر مجوز یکی از نوشته ها را برای انتشار بدهند؛ اما افسوس همیشه « زود دیر می شود»*

«پرندگان در پاییز، شام در رستوران دلتنگی، نردبان سالیان، جهانگرد اتفاقی، آمستردام، رویاهای شیرین، به دلقک ها نگاه کن، رادیو گلف، سه روز باران، تقاطع استیت و مین، سگ را بجنبان و رای نهایی» عنوان کتابهایی است که توسط آن بانوی جوان ترجمه شده بود و او هراز چندی برای پیگیری اش راه طولانی رشت تا تهران را به همراه همسرش می پیمود تا مگر مجوز انتشار یکی از آنها صادر شود. آن بانوی جوان «شمیم هدایتی» بود که درشامگاهی سیاه به همراه همسرش در حادثه ی تصادفی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

 «حمید امجد»(1) در خصوص« شمیم » می نویسد: « دخترکِ بیست‌وچهار- پنج‌ساله بسیار پُرشور بود و شیدای سینما؛ چندان‌که حاضر نبود چیزی جز فیلمنامه، آن‌هم از فیلمنامه‌نویسانی خاص و از سینمای خاص، برای ترجمه دست بگیرد. به اصرار همسرش سینا بود که پذیرفت ذوقش را در ترجمه‌ی ادبیات داستانی هم بیازماید. اولین رمانی که برای ترجمه به او پیشنهاد کردم، همین «پرندگان در پاییز» بود. کتاب را به رشت برد و مدتی بعد که با ترجمه برگشت، شور و هیجانِ تازه‌اش تماشایی بود. حالا پیشِ خنده‌های خاموش سینا، جوش و جلا می‌زد که دیگر فقط می‌خواهد رمان ترجمه کند! عین همین شور و هیجانِ تماشایی را بعدتر ــ پس از ترجمه‌ی دومین رمان ــ نیز می‌شد در او دید؛ وقتی که رمان «شام در رستوران دلتنگی» اثر «آن تایلر» را ترجمه کرده بود و غرق هیجان می‌گفت دلش می‌خواهد بعد از این فقط آثار خانم تایلر را ترجمه کند! و باز سینا بود که می‌خندید و پیشنهاد می‌کرد حالا ترجمه‌ی نمایشنامه را هم آزمایش کند! »

تلخ است؛ بسیار تلخ است، جدایی از نخبگانی که داشته های ذهنی شان می تواند روحی را جلا دهد و ذهنی را به اندیشیدن وا دارد. با وسواس خاص خود کار می کرد و ذهنیات اش را در ترجمه هایش عینیت می بخشید، امجد می نویسد:«روی هر متن بارها کار می‌کرد. وسواسش غریب بود، تا مرز غیرت روی تک تک واژه‌ها و حروف. دوتا از این رمان‌ها را به من تقدیم کرده بود؛ اولین و آخرین‌شان را، با اینهمه، حتی وقتی کتابِ پیشکش‌شده به خودم را ویرایش می‌کردم، شمیم سرِ هر جمله، هر کلمه، هر ضمیر، هر نقطه، هر ویرگول بحث می‌کرد، چانه می‌زد، می‌جنگید، استدلال می‌کرد...»

حالا؛ من مانده ام و همسری که گه گاه ترجمه می کند و پس از مدتی به دیوار روبرو زل زده و میخکوب می شود، آرام اشک می ریزد و بی صدا به یاد شمیم و شاید شمیم هایی دیگر، شانه هایش می لرزد؛ نمی دانم ؛ شاید به روزی می اندیشد که دیگر« امجد» در یادداشت اش - با الهام از مسافران بهرام بیضایی-، ننویسد:« حالا به این‌ها که فکر می‌کنم،، فراتر از اثر هنری، پیش چشمم به واقعیت نشت می‌کند و باز مبهوت و غمگین می‌شوم. به یاد می‌آورم در همین بهار گذشته در سفری به شمال، شمیم و همسر مهربانش به‌لطف بسیار میزبان‌مان بودند؛ باز مثل زوجِ شمالیِ فیلم «مسافران». به این فکر می‌کنم که عنوان‌های «مسافران» و «پرندگان در پاییز» حالا در این پاییز تلخ چقدر برازنده‌ی شمیمِ بیست‌وهشت‌ساله و سینای سی‌وسه‌ساله است. و دست آخر به تلخ‌ترین شباهت فکر می‌کنم؛ به این‌که آن‌ها هم در این جاده به مقصد نرسیدند. چرا مقصد این‌همه دور است؟ لعنت به جاده‌ها اگر معنی‌شان جدایی است».

شاید امروز که نزدیک به دو سال از پرواز ابدی شمیم می گذرد؛ بد نیست به یاد بیاوریم  که او تنها 28 بهار زندگی کرده بود و اگر سالهای تحصیل را- در مدرسه و دانشگاه- از این عدد کم کنیم به عظمت تلاش او و تبحرش در ترجمه پی ببریم. «یادش گرامی»

پی نوشت:

·         - بخشی از شعر زنده یاد قیصر امین پور

·         1- حمید امجد: نویسنده، مترجم، بازیگر ، ویراستار و از مدیران نشر نیلا که کتاب «پرندگان در پاییز» را ویرایش کرد.

 

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

زلزله ی آذربایجان ایران













.

حرفی نیست، جز درد، جز خون، جز افسوس برای کارهایی که می شد کرد و نکردیم....برای بازماندگان صبر و شکیبایی آرزمندم و سینه یی که بار این غم بزرگ را  در آن جای دهند.
گیله مرد

۱۳۹۱ مرداد ۱۴, شنبه

ماهِ عسلِ قوی سپید

در باب این روزها و آینده ی ملوان انزلی با حسین هدایتی

ماهِ عسلِ قوی سپید

آرش گیلانی پور/ دادگر

خبر کوتاه بود و شفاف: 70 درصد سهام باشگاه ملوان به «حسین هدایتی» واگذار شد.

می توان جشن و پایکوبی کرد که ملوان پولدار شد و دیگر غم پیش قرارداد و پس قرارداد و هزینه های جاری باشگاه را نخواهد داشت؛ اما کمی که اهل فوتبال باشی و حسین هدایتی رابشناسی نگران می شوی! می دانید چرا؟

ملوان تیمی است بومی که تا کنون کمتر(منهای یکی دو سال اخیر) از بازیکنان خارجی استفاده کرده است. قوی سپید انزلی در بیش از چهار دهه حضور خود در سطح اول فوتبال ایران تنها کمتر از انگشتان دو دست مربی تعویض کرده و مربیان این تیم همگی از بازیکنان همین تیم در ادوار مختلف بوده اند. تیم انزلی اگرچه مالکی به نام نیروی دریایی دارد؛ اما یک یک شهروندان انزلی خود را مالک این تیم می دانند و کیست که نداند حتا خانمهای خانه دار، پیرزنان و پیرمردان این شهرعشقی تحسین برانگیز و گاه مجنون وار به این تیم دارند. تیم محبوب انزلی تا امروز با همت و غیرت همین آدمها، همین بازیکنان، همین مربیان و همین تماشاچیان سر پا ایستاده و گاهی ناشدنی هایی را انجام داده است که رقبا متحیر آن مانده اند.

حالا امروز خبر می رسد که حسین هدایتی -سرمایه گذاری تهرانی که چند سالی است وارد فوتبال شده و نتیجه ی درخوری نیز کسب نکرده- 70 در صد سهام این باشگاه(بخوانید تیم) را خریداری کرده است. پول بد نیست، که بسیار نیز پدیده یی لازم در زندگی و ورزش امروز است و این یادداشت نمی خواهد ماهیت پول را نشانه برود؛ اما فعالیت گذشته ی هدایتی در فوتبال برای هر آنکه واقع بین باشد و فوتبال را – واینجا ملوان را- دوست داشته باشد نگران می کند.

حسین هدایتی حق دارد سرمایه اش را آنگونه که می خواهد مصرف کند؛ اما نحوه ی مدیریت او هیچگونه سنخیتی با سبقه ی ملوان ندارد. هدایتی در پرونده اش سابقه ی تعویض چهار مربی در یک سال و سقوط به دسته ی پایین تر را دارد. مالک جدید ملوان از مشاورت کسانی بهره می برد که در این سالهای-هرچند اندک- حضورش در فوتبال تنها سرمایه سوزی را برایش به ارمغان اورده اند. خریدار 70 درصد سهام ملوان حتا با مدیران منصوب شده ی خود نیز به بن بست می رسد. این تازه بخش هایی از رزومه ی فوتبالی این سرمایه گذار است که عده یی دل در گروی حسابهای بانکی او دارند و در آسمان سیر می کنند.

ملوان به دنبال کسی می گردد تا با تزریق پول مشکلات عدیده ی مالی اش را برطرف کند و اما در طرف مقابل هدایتی به دنبال آن است که با در دست گرفتن ملوان به اعتباری در فوتبال برسد که تا کنون نرسیده است. از این منظر هیچ ایرادی به این واگذاری وارد نیست، اگرچه پیش از این بحث بر سر خرید باشگاه ابومسلم، راه آهن و همین اواخر داماش توسط هدایتی بود که هر کدام به نحوی منتفی شد؛ اما سر انجام آنچه معامله شد 70 درصد سهام باشگاهی بود که پیش از این مدتی منطقه ی آزاد انزلی سهامدار یا مالک آن محسوب می شد.

نمی خواهیم وارد بحث های حقوقی شویم؛ اما همینقدر که بدانیم وقتی سرمایه گذاری در جایی سرمایه گذاری می کند حق دارد در امورات جاری آن دخالت کند، کافی است . با خرید 70 درصد سهام ملوان، حسین هدایتی -یا هر شخص حقیقی و حقوقی دیگری که سرمایه ی خود را صرف این کار کرده باشد-، می تواند نظرات خود را اعمال کند( حتا نظرات دیگران را وتوکند) و این برای ملوان و تماشاگرانش که طی بیش از4 دهه حضور در فوتبال ایران تنها انگشت شمار مربیانی را بالای سر تیم دیده اند، بسیار نا خوشایند خواهد بود اگر مربیانی به کار گمارده شوند که مورد وثوق شهروندان انزلی نباشد و دقیقا مشکل از اینجا شروع خواهد شد.

سابقه نشان داده است که هدایتی اهل صبر و حوصله نیست، سابقه نشان داده است اگر چه او تاجر موفقی است؛ اما اصول مدیریت در فوتبال را نمی داند. تجربه نشان داده پول به تنهایی حلال مشکلات فوتبال نیست؛ اما همه ی اینها به کنار، قانون می گوید: مالک 70 درصدی یک باشگاه اختیار هر گونه تغییراتی را در مجموعه اش دارد، مگر اینکه متممی به قرارداد بین هدایتی و ملوان اضافه شده باشد تا اختیارات مالک جدید را محدود کند که به نظر نگارنده بعید به نظر می رسد.