۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

فصل بهار / بحرطویل


آمده چون فصل بهارو همه جا سبز شد و فرش زمین پر زچمن شد و بیامد به طبیعت گل و سبزه و روان شد همه جا مهر زمین، شاد شدیم چون به دمن شادی و گه رقص نمودیم و زدیم، باعث عیش و طرب عده ی دیگر بشدیم و زدل پیر و جوان غصه ببردیم و دمی غافل از احوال جهان گشته و هر چیز بدی را که به سر بود، فراموش نمودیم و به نوروز دمی غافل از اندوه شدیم و غم و هم رنج ببردیم ز دل، اندکی از درد درون کاسته و خوش به همان آب و هوای خوش و آن دار و درخت، کوه و کمر باز شدیم تا که سر آمد روز تعطیلی و ما باز روان سوی اداره بشدیم و بشنیدیم، ز آن پیر رئیس غر، که چنان درهم و برهم شده این دفتر و آن میز واداره که تو گویی چو به روزی که همه کار بکردیم و همه چسبیده بر میز بُدیم! شاخ چنان غول و هیولا بشکستیم و نمانده است دگر کار نکرده و همه مشکل این مردم سامان، به بر هم زدن چشم، بسی چاره نمودیم و به شکرانه ی این کار بزرگ سجده نمودیم خدا را؛ که چنین هیبتی و همت نیکی که به ما داده و ما شکر گزاریم.
القصه؛
چو از این همه تعطیلی بیجا بگذشتیم، چنان فربه و خمیازه کنان رحل فکندیم و نشستیم روی صندلی و چشم به رایانه و روزنامه بدوختیم و ز احوال جهان چیز! بجستیم و زلیبی و عراق و یمن و اردن و بحرین بگو تا برسی سوریه و ترکیه و مصر و خلاصه به همه کشور بس ریز ودرشتی که ز اسلام نشان دارد و آن مردم رنجور و ستمدیده که چون جهل بود دشمن شان، هیچ ندانند که جاهل به همه امر و امورند و ندانند، و آوخ که چو "انتر "برود باز بیاید روز دیگر سرشان "عنتر" دیگر و بگوید که شما را بدهم "شیر وعسل" این همه از جهل سیاهی است که عمری است بدان تا که به امروز دچاریم و ندانیم که دایم سر کاریم و زآن ینگه ی دنیا بنشینند و نویسند و پس پرده به این انتر و منتر بسپارند و بخندند به ریش همه ی مردم  ساده، که در اندیشه ندارند به جز نان و پنیر و کمی هم سبزی تازه که شکم سیر کنند و دمی هم ِسیر بر آن وعده ی میمون نکنند، آه چه گویم که دگر خسته از این شکوه ی بسیار شدم، چشم بر این مشکل بسیار نما باز و بکن چاره که تا خوش شوم و غر نزنم ، آرزویم هست که خوشحال شوی، شاد شوی، خرم و آزاد شوی، جان من این کهنه قبا را که همه باعث این جهل من وتوست، زتن برکن ویکدم زجهان از ره عقل و خرد و منطق و هم دانش امروز، نگاهی بکن و حال و دلت خوش شود و شاد نمایی من و تا باز نویسم چه خوش است نغمه ی مرغان و تو را شاد ببینم.
الغرض؛
شادم و هم چون که ندارم غم نان و به زمین پای چو آهسته گذارم، دگرم حرف و حدیثی زخودم نیست، عزیزم به تو از این همه ی قال و مقال اگهی نیک بدادم که در این مدت تعطیلی چو در کار طرب بودی و یا در سفر و گشت و گذار، نیک بدانی که همه حال جهان چون و چنان است که من گفتم و شاید نشنیدی که کجا تیر و تفنگ است و کجا پای کدامین ننه لنگ است و کجا می بخورند، شادی کنند یا که برقصند، خدا را که تمام بَلَد امت اسلام همه زار و پریشان و ملولند و همه کافر بدکیش و بد اندیش بخندند و بسی شادی و تفریح کنند.
ای گل من؛
شاد بمان، گاه که یاد من و این صفحه ی مغموم بیفتادی و خندیدی و یا شاد شدی، باز بیا و ز سر لطف پیامی بِنِه و یادی از این آرش دلگیر کن و حرف و حدیثی ز سر لطف بگو تا که شودم شاد و نویسم  تو بخوانی......

۸ نظر:

پریا گفت...

سلام به گیله مرد اولین بحر طویل امسالتون بسیار بسیار خوب بود منتظر بحرهای دیگه تون هستیم . موفق باشید و شاد و سلامت

ناشناس گفت...

مستفیض شدیم بسی خیلی.

سینا گفت...

بعده تعطیلات دوباره باید کارهای عادی همیشگی رو دنبال کرد.نظر بالایی رو هم من دادم

هادی گفت...

درود بر گیله مرد
همچون همیشه
شیرین و خواندنی
پرمحتوا و پر مغز
هشدار دهنده
طنز واقعی
خییییلی لذت بردم
بقول علی آبادئن
دمت گرم موشتای!!!

تی دست ساق ( ئی یته د کوپی رایت بو )!

میرزا قشمشم گفت...

سلام گیله جان
سال نو مبارک .. صد سال به این سال ها ...
آقا می بینیم که بلاخره پای این دزد ِ دین و دنیا به دیار شما هم وا شده! همون دروازه ی جهنم رو میگم ها .. چیز دیگه .. آنتی فیلتر رو میگم :دی
باز هم سال نو مبارک ...
به اویار قلی هم سلام برسون

گیله مرد گفت...

از دوستان عزیز
.
پریا
.
سینا.
هادی.
و
امیرزا قشمشم عزیز

سپاسگزارم

باران از لاهیجان گفت...

سلام عمو
صبحتون شادشاد شاد و قشنگ

خیلی قشنگ بود
من عاشق بحر طویلاتونم عمو
خیلی باحالی
اخرشی

روزت با عشق و لبخند
دلی ( برادرزاده ت (: ) به یاد توست

پروانه گفت...

سلام دوست عزیز
براستی که از خواندن مطالب زیبایتان شاد شدم ! شاد باشی !