۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

دلتنگیهای گیله مرد

خیلی دور
داشتیم زندگیمونو می کردیم، اومدی گفتی براتون رودخونه ای از شیر و عسل در نظر دارم، بیایین کمک کنین تا بتونیم این سد جلوی رودخونه رو بشکنیم و چنین و چنان ، وقتی سد رو شکستیم اومدی و گفتی حالا وقتشه که کارای بزرگتر بکنیم، باید این رودخونه رو تبدیل به دریا کنیم، حالا بیایین باهم بیل بگیریم دستمون و رودخونه رو به اندازه ی دریا پهن کنیم، یه تعدادی از ما که بیشتر می فهمیدن همون موقع جا زدن؛اما ماها که کمتر می فهمیدیم شدیم عین بز اخفش، دنبالت راه افتادیم تا مثلا دریای شیر و عسل درست کنیم، می فهمی که......؟
دور
داشتیم زندگیمونو می کردیم، اومد گفت می خوایم واسه تون چنین کنیم و چنان، بیاین تو مکتب خونه ی من، تا بتونم راحت تر باهاتون حرف بزنم، رفتیم تو مکتب خونه ش نشستیم و حرفاشو گوش کردیم، قیافه ش به ناندرتال شبیه بود و ما نفهمیدیم خدا یه خورده از ذات آدما رو تو چهره شون.........!
چن وخ پیشا
داشتیم زندگیمونو می کردیم، یکی اومد گفت بیایین براتون یه چیزایی بگم!! رفتیم به چیزاش گوش دادیم، چیزاش، چیز که نبود هیچی ! بیخود و بی جهت شدیم جیز!! نه اینکه کسی جیزززمون کرده باشه، انگار خودمون دچار مازوخیسم بودیم، چون دستی دستی خودمونو جیز کردیم، حالام هی چپ می ریم یکی می گه کیش.... تا رفع کیش می کنیم اون یکی مات.......!
قبل ازچن وخ پیشا
داشتیم زندگیمونو می کردیم، صبح می رفتیم عین بز سرکار، تو سرویس هر کی حرف می زد براش یه پوزخند عاقل اندر سفیه می زدیم و تاییدش می کردیم که گربه شاخمون نزنه، ولی انگار همیشه باید یه جای کار لنگ بزنه، یه روز اومدن گفتن تو اینجایی که کار می کنی حیفی، باید بری فلان جا، تو داری تلف می شی، ما داریم برات کاری می کنیم بری جایی که شایسته ش هستی......عین اون حیوون خوش تیپ خر کیف شدیم، تو دلمون گفتیم بالاخره یکی کشفمون کرد، اومدن حرف زدن، گفتن، شنیدن، تشویق کردن، راهکار دادن، دنبال کارمونو گرفتن، ما هم عین بز دوباره سرمون رو انداختیم پایین و منتظر شدیم... شایسته ی کاری که فکر می کردن هستیم بهش نرسیدیم که هیچ از همون کار نیم بند هم .......دیش دالا دیش دام.....
چن ماه پیشا
داشتیم زندگیمونو می کردیم، تو اومدی، فکر کردم همونی هستی که ......
همین روزا
حالا دوباره داریم زندگیمونو می کنیم، نمی دونم اینی که ما داریم می کنیم اصلا اسمش زندگی هست یا ما فکر می کنیم داریم زندگی می کنیم، یکی بگه اینجا چه خبره، یکی بگه اصلا ما وجود داریم یانه فکر می کنیم وجود داریم، یکی بگه اگه وجود داریم اصلا به حساب می یایم، یکی بگه اگه به حساب می یایم حسابمون چقده؟ یکی بگه اصلا حساب یعنی چی.........

حالا دوباره داریم زندگیمونو می کنیم، راستی تو ناراحتی که داریم هی الکی بیخود و بی جهت زندگیمونو می کنیم............ ؟!!
- - -
پی نوشت:
جماعت ما!!به جنون ادواری مبتلاست، دوستانم نگران نباشند، جنون ادواری گیله مرد دوباره ......، ملالی نیست ، رفع خواهد شد به زودی!!

۳ نظر:

هستی گفت...

جای هم بودن خیلی سخت یه جورایی محال ما جای هم نیستیم و از خیلی چیزها خبری نداریم اما بدونید زندگی خیلی نامرد مثل ادمای که رفتند و برنگشتند ... دلتنگی های شما دلتنگی های ما هم هست و از اینکه اینقدر راحت به زبان اوردید بهتون حسودیم شد ... نگران نباشید اگه اتفاقی باید بیافته ایمان داشته باشید که رخ میده ... کیش و ماتی وجود نداره زندگی کیش و مات نمیشناسه پارتی بازی هم نداره الحمدالله ! نگران نباشید این دلتنگی ها گاهی ما رو مراحل بالاتری می رسونند ازش استفاده کنید اما نزارید ازتون سواستفاده کنه رامش کنید زندگی رو میگم ... همراه دلتنگی شما

شادی گفت...

سلام. مطمئنی این چیزی که ما می کنیم زندگیه؟

میرزا قشمشم گفت...

یاد کوه شیرو عسل تو داستان مزرعه حیوانات افتادیم ...