"گیله مرد" به دوستانش پیشنهاد می دهد این نوشته را بیش از یک بار بخوانند
شد نیمه ی دی ماه و هوا سرد شد و بارش باران و کمی سوز و چو یارانه بدادند، همه بشکن و شادی بنمودند و سوی بانک روانه بشدند و بگرفتند از این سهمیه هایی که بدادند، برفتند، کمی نان بخریدند و به همراه عیال و دو سه تا کودک و هم طفل و بزرگ و ننه ی پیر بخوردند و همی شاد شدند و ز خدا از ره لطف و کَرَمَش شکر نمودند که داده است چنین "مشتی حسن خان" که به ما داد همی سوبسید و یارانه که عمری است نشستیم به راهش که بیاید و زِ آن کیسه ی پول پدرش اندکی بر گوش وسرودستِ همه مردم مسکین بکشد دست و نوازش بنماید ز رَه لطف و دهد پولی و تا گشنه نمانند همه مردم نادار........
شد نیمه ی دی ماه و هوا سرد شد و بارش باران و کمی سوز و چو یارانه بدادند، همه بشکن و شادی بنمودند و سوی بانک روانه بشدند و بگرفتند از این سهمیه هایی که بدادند، برفتند، کمی نان بخریدند و به همراه عیال و دو سه تا کودک و هم طفل و بزرگ و ننه ی پیر بخوردند و همی شاد شدند و ز خدا از ره لطف و کَرَمَش شکر نمودند که داده است چنین "مشتی حسن خان" که به ما داد همی سوبسید و یارانه که عمری است نشستیم به راهش که بیاید و زِ آن کیسه ی پول پدرش اندکی بر گوش وسرودستِ همه مردم مسکین بکشد دست و نوازش بنماید ز رَه لطف و دهد پولی و تا گشنه نمانند همه مردم نادار........
الغرض؛
ما که بخیلیم و نبینیم که این" مشتی حسن خان" گرامی که چنین از بغل جیب پدر بر همه ی مردم مسکین بکشد دست نوازش، بدهد بر همه ی پیر و جوان، کودک و برنا دو سه تا سهمیه ی مختلف و شاد نماید، همه تیمار نماید، کسی از بهر برنج و شکر و هیزم و هم نان و حبوبات والخ هر چه به بازار نبوده است، دگر مشکلی و رنج و مرارت نکشد، بس که خدا داده به این "مشتی حسن خان" مخ پربار! که در رشته ی بسیار، به او داده خدا معرفت ودرک وشعور و تو بگو هرچه که بوده است به بازار....
القصه؛
چواین دیده ندیده است بسی نیک حقایق و تو گویی ز ازل کور به دنیا شده و هیچ خوشی را نتواند که ببیند، به یکی گوشه ی دنج بیتوته کرده است و دمادم ز ره بخل و حسد هی بنویسد که فلانی نتواند برساند همه ی کار، که بر دوش گرفته است وکشد همچو خران بار و دمی دم نزند چون که دگر گیر بکرده است در این وادی پر مشغله و زار...
ای دوست؛
ببین ما که حسودیم و کرامات چنین شیخ وشیوخ و همه ی مرحمتش را نتوانیم ببینیم و بسی به به و چه چه بزنیم باز دگر باره شویم شاد! بیا بهر خدا بین و به ما باز بگو این چه مرامی است که در دام بلایش همگی رفته و چون مرغک پر بسته گرفتار و اسیریم و ندانیم که آخر به چه کاریم و چه سان بر همه ی مشکل بسیار فراغت کنیم و راه به سویی ببریم تا زهمه رنج و مرارت نکنیم یاد...
بار دگر؛
بار دگر؛
باز سپارم به خدایت، که کند لطفی و از زندگی ات خیر ببینی و دگر هیچ نبینی تو بدی، شاد شوی، خرم و آزاد شوی و به جهان هر چه که از اغذیه و اشربه ای هست بنوشی .......
۲۶ نظر:
چی بگیم ؟
یکی می گفت مجبوریم بسوزیم و بسازیم
کاری از ما برنمیادمتاسفانه
در ضمن خیلی قشنگ بود
به به ... به به ..
آقا واقعا لذت بردیم ... بعد از عمری اومدیم به وبلاگ ها سر زدیم .. این شعر شما کیفورم کرد...
بارک الله
سلام گيله مرد سالهاست به استبداد عادت كرديم.....ومنتظر ناجي افسانه اي از ديار قصه هاي دور
یکی به داد من برسه من یارانه نمی خوام هیچی نمی خوام ........ یکی به حرف من گوش بده الو الو صدا نمی یاد آقا من یارانه نمی خوام باید چیکار کنم !؟؟؟؟
عالی گفتید بحر طویلی زیبا و آهنگین ! امیدوارم موفق باشید و سلامت ...
آرش بزرگوار. سلام.
بعد از دو هفته بایکوت اینترنتی!!خوندنه یک بحر طویل دلنشین و پر از نکته /حسابی خستگی رو از تنم به در کرد. دستت درد نکنه مرد.
آرش جان.
لطفا اینو نمایش نده.
پاراگراف مربوط به (( ای دوست ؛))
نتوانیم ببینیم یک
(ی) کم داره.
در ادامه همین پاراگراف الان چنین رو هم که دیدم درستش کردی و به چه تبدیل شد.اگه جسارته، یواشکی بهم بگو زیاد ریز نشم گوله برار.
بهرحال واقعاً لذت بردم و میییییییییبرم دوست هنرمندم.
به دوست نازنین و همشهری با وفایم آقا هادی:
.
از تذکر به جایتان سپاس/علی رغم توصیه ی شما پیامتان را عمومی کردم تا دیگران هم یاد بگیرند و انتقاد/پیشنهاد و نظر فنی یادشان نرود. تذکرتان اجرا شد.
و اما:
همانطور که از بالای صفحه پیداست اینجا "شب نوشه های من" است و عموما این نوشته ها بدون روی کاغذ امدن و با تایپ مستقیم در ورد نوشته می شود/گاهی بر اثر بی احتیاطی و البته کم سوادی بنده چنین اشتباهاتی اتفاق می افتد.
عزیزم نه تنها جسارتی نیست بل بسیار از دقت نظرتان خوشحال شده و می شوم.
با احترام/آرش
بحر طویلاتون عالیه ...
دوباره به هادی خان که اصرار داشت نظرش حذف بشه ومن حذف کردم سلام:
.
برادر این چیزایی که گفتی لطف شماست/اون " ب" که خواستی نگاه کردم دیدم به کلیت ضربه می زنه/اما به هر حال خوشحالم که با دقت می خونی و لطفت شامل حالم می شه/خودا تا بداری برار.....
اين روزها هر جا مي رم حكايت همينه ...
ما هم كه بخيل!
ما هم كه حسود!
ما هم كه ...از اين جور حرفا؟؟؟؟
سلام آرش جان
خوبی آقا؟
فرهادم شناختی(آوای باران)
چند وقتیه دارم یه وبلاگ دیگر رو دنبال می کنم.
علتش رو هم اگه خواستی برات می گم
راستش حیفم اومد که لینکم رو باهات ادامه ندم
پس
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
تی ناز می گاز
خودا تا بداری مشته فرهاد/ هنده ئی را بیه/چشم به رام
بابا بذار مردم دلشون خوش باشه به مشتی حسن خان !
خدا بیامرزه پدر مشتی حسن خانو!
پول نون و پول سوختو داده بمردم مشتیحسن خان !
دیگه این مردم چی میخوان از جون مشتیحسن خان ؟!
اون بیچاره پول امام زمونو ریخته به جیب مردم !
اما این مردم نمک خورده نمکدونو شکستن !
گیلیه مرد! این مردم قدر مشتی حسن خانو نمیدونن !
آخه تو یه چیزی بشون بگو !
اینهمه عمراز خداگرفتن آدم خیری مثل مشتی حسن خان دیدن ؟!
دست مريزاد!
خیلی قشنگ بود و با وزن بسیار عالی تر.
امیدوارم ذوق هنری تون مانند آبشار نیاگارا همیشه زیبا و جاوید و دوست داشتنی باشه .
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس
آن می برد که ما به کمند وی اندریم
سلام دادا...
زيبا...
مثل هميشه...
از همه ی دوستان برای مهرورزی های شان سپاسگزارم
سلام ارش عزيز.
اينقد احتياجات مردم ما زياده ، اينقد گرفتار و بدهكارن ، اينقد همه چيز خوب براي از مردم بهترونه كه مردم بيچاره دل خوش كردن به اين قاقا لي لي عمو !! باور كن روز بعد واريز شدن همون رفتم بازار خريد از بس ريخته بودن در عابر بانكها پيرو جوون روم نشد بمونم فقط ميرفتم فروشگاهها يي كه كارت خون داشتن تازشم هي ميزد بانك مشغوله جونم بالا اومد تا خريد كردم و چقد غصه خوردم ...كه واي بر آيندگان ما واي به حال فرزندانمان ارش عزيز ...
ارزويم موفقيتت است همكار و همقلمم ...
سلام به دوستانی که پیامشان را حذف می کنم/گرچه کار سختی است برای من اما ناچارم به سلیقه و درخواستتان احترام بگذارم/با احترام
ارسال یک نظر