آسمان؛
تاریک و ظلمانی است.
*
در امتداد این شب برفی،
خبری آمد
از دیوارهای بلند تباهی....
**
پرنده ی چاپار،
هنگام رساندن پیام قناری،
اشک می ریخت
و عاشقانه ترین سلامهای کبوتران را ابلاغ می کرد.
***
ملولم؛
از دیوارها،
از میله های سرد درهم تنیده...
****
آی خورشید!
فردا،
پیش از آمدن به خانه ی من
بر دیوارهای بلند بتاب.....
چهارم بهمن 1389
تقدیم به قناری در قفس
۱۲ نظر:
دگر بار خورشید نخاهد تابید
دگر بارپرنده چاپارهم نمی اید
آری همه از این تاریکی مشکوک می ترسند!
salam. too in modat bimarefatimo mibakhshin. bazam hastam. mese sabegh
mo ti qaaleb e veblaaq e xanam
xorom binvishti rey
ine gilakeam binvim
gilak bemani
در این دنیای بی عدالتی باید به خدا پناه برد / خدا رو شکر که پرنده شما هنوز هست ...
خب بينويشتي
گيلك بمني
چه غمی با خواندنش بر دلم نشست!!
..
..
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس مغرور مست
شور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی ست نازنین
سلام و درود
تو گرانمایه ترین تصویری
من اگر قاب تو باشم کافیست
عمو سلام صبح بخیر
چرا اسم من تو این لیست نظرات نیست
خجالت کشیدم :)
از دوستانم:
پروانه
.
شادی
.
گیله لوی
.
پریا
.
فرزین کارگر
.
هادی
.
محمد ساکی
.
باران
.
سپاسگزارم
به باران: خوب پیام ندادی نبود حالام که نوشتی چیزی ننوشتی فقط خواستی اسمت باشه/همیشه سعی کن در هر جا اثرت باقی بمونه نه اسمت! هنرمند...
با احترام/آرش
زیبا بود
وای گیله مرد جان چه قالب خوشکلی رو انتخاب کردی و شعرت از اون هم زیباتره .
راستی من هم مثل باران از لسیت دوستاتون حذف شدم.
ارسال یک نظر