غوله داشت همینجوری راه می رفت دید بچه گنجیشکه رو زمین افتاده از سرما وگرسنگی و زخم بال و پرش داره می لرزه، از زمین برش داشت خواست بخوردتش، دید هم کوچیکه هم اینکه زخمی و در ضمن خوردن نخوردنش فرقی نمی کنه! سیر نمی شه، آوردش خونه ازش مراقبت کرد تا خوب شد. گنجشکه وقتی خوب شد با نوکش زد چشمای غوله رو دراورد و فرار کرد..
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعه
فقط به خاطر یک نخ سیگار / محمود دولت آبادی در مراسم تشیع محمدرضا لطفی
فقط به خاطر یک نخ سیگار آرش گیلانی پور در حاشیه مراسم تشیع جنازه محمدرضا لطفی، انتشار عکسی از محمود دولت آبادی در کنار وزیر ا...

-
زنده یاد شیون فومنی دوست گلم " پدرام مژدهی" ازجوانان با فرهنگ و اهل شعر و ادب گیلان؛ شعر" میرزا قشم شم" اثر...
-
چندی پیش یکی از دوستان گیلانی مقیم اروپا در یادداشتی خواسته بود تا شعر" گیله لو" را برایش بنویسم. از آنچا که گیلان دارای تنوع گ...