مي گويند اسکندر قبل از حمله به ايران، درمانده و مستأصل بود. از خود مي پرسيد که چگونه بايد بر مردمي که از مردم من بيشتر مي فهمند حکومت کنم؟ يکي از مشاوران مي گويد: «کتابهايشان را بسوزان بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».
اما ظاهراً يکي ديگر از مشاوران (به قول برخي، ارسطو) پاسخ مي دهد: «نيازي به چنين کاري نيست، از ميان مردم آن سرزمين، آنها را که نمي فهمند و کم سوادند، به کارهاي بزرگ بگمار،آنها که مي فهمند و باسوادند، به کارهاي کوچک و پست بگمار!! بي سوادها و نفهم ها هميشه شکرگزار تو خواهند بود و هيچگاه توانايي طغيان نخواهند داشت. فهميده ها و با سوادها هم يا به سرزمينهاي ديگر کوچ مي کنند يا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه اي از آن سرزمين در انزوا سپري خواهند کرد...».
پی نوشت: این متن را مدتها پیش یکی از دوستانم ای میل کرده بود، به نظرم زیبا آمد نگه داشته بودم. حال و هوای این روزها بسیار شبیه این نوشته است به همین جهت بدون دخل و تصرف اینجا گذاشتم.
پی نوشت: این متن را مدتها پیش یکی از دوستانم ای میل کرده بود، به نظرم زیبا آمد نگه داشته بودم. حال و هوای این روزها بسیار شبیه این نوشته است به همین جهت بدون دخل و تصرف اینجا گذاشتم.
۴ نظر:
مرگ بر اسکندر و ارسطو!!!
درود به هادی:
دشمن دانا که غم جان بود/بهتر از ان دوست که نادان بود.
در همین راستا گیله مرد معتقد است:
درود بر اسکند و ارسطو..... :-)
معتقدم با همه ی درنده خویی و سفاکی اسکندر از خیلی از دوستان امروزی ایران بهتر بود
شما درست می فرمایید عمو اما می تونید تصور کنید که چقدر از کشفیات و ... دانشمندان و ریاضیدانان ما به اسم دیگران به ثبت رسیده تنها به علت همین به اتش کشیدن کتابها و ...
هر چند ایرانی جماعت لیاقتش نمی تونه بیشتر از این باشه
متاسفانه این رو به اثبات رسوندیم
دقیقا مثل مملکت ما ! مگه اینا کی هستن ؟! همون بی سوادها و نفهمها !
ارسال یک نظر