روز قلم را به همه ی دربندان اهل قلم و کسانی که قلم در بند آنان است تبریک می گویم/آرش گیلانی
- - -
از آخر شروع می کنم!امروز که از روزنامه بیرون امدم انقدر از خودم بدم امد که می خواستم کلا دور نوشتن را حتی در وبلاگ خط بکشم و بیایم مرگ وبلاگی خودم را اعلام کنم؛ اما خوشبختانه در فاصله روزنامه و منزل باید برای یک کلاس سه ساعته می رفتم، در این فاصله گفت و شنود با استاد جهانبخش عزیزبه اندازه ای تسکینم داد که به محض رسیدن دوباره " رایانه" را روشن و شروع به نوشتن این سطور کردم.
*
دو هفته پیش در گرمای 4 بعداز ظهر تهران داشتم می رفتم تا به یکی از عزیزان سری بزنم که "همراه" نازنین غرید و ان سوی خط دوستی که سردبیر چند روزنامه " غیر همسوی پلمپ شده" بود و از امضاء کنندگان آن نامه معروف!! تماس گرفت و شماره ای داد که زنگ بزنم .
پس از تشکر و قدردانی بعد از رسیدن به مقصد با شماره مورد نظر تماس برقرار شد و اطلاع حاصل گردید اینجا یکی از روزنامه هایی است که در صفحات پرشمار و عمدتا رنگی هر روزه بر پیشخوان دکه ها قرار می گیرد.صحبت های اولیه تلفنی و سپس حضوری قرار بر شروع همکاری گذاشته شد و شدیم یکی از ......
**
آن دخترک کم سن وسال چه می داند یک سال بیکاری برای آدمی که یک روز از عمرش را بیکار نبوده یعنی چه؟ او لابد این را هم نمی دانست که چرا به همه سازهای او رقصیدم؟ مطمئنا نمی دانست چرا شان خودم را تا حد یک تایپیست پایین اوردم ؟ یقین دارم او نمی دانست گیله مرد یکی از ادمهایی است که از copy&paste متنفر است؟ باز بیشتر یقین دارم او نفهمید چرا...........؟
***
روزنامه نگار مفلوکی که نتواند از خودش چیزی تولید کند که دیگر روزنامه نگار نیست، این که بیاییم و از این سایت و آن خبرگزاری مطلب را برداریم و منبع اش را حذف کنیم و لید را عوض کنیم وتیتر جدید بنویسیم و قسمت هایی را که منبع معرفی می شود چیزدیگری بنویسیم، جز یک دزدی آشکار نیست، نه این راهش نیست!
حسنقلی که بدون حذف یک "واو" باید copy & paste شود، حسینقلی که نباید دلش بشکند، تازگیها مم جعفر و مم صادق و تقی و نقی و خلاصه به قول" مرحوم گل آقا" اذناب آبدارخانه به حضرات اضافه شده اند. خوب این وسط می ماند مشتی خبر سوخته بدرد نخور که فقط از اویزان شدن "دماغ فری قشنگ و قلی ملنگ" حکایت می کند که ان هم دیگر خبر نیست.
در همین وبلاگ دوست بزرگواری دارم که تمام خبرها را بازنشر می کند؛ اما با رعایت کلیه اصول بازنشر بدون کوچکترین سو استفاده از نوشته های دیگران!
روزنامه نگار؛ اخلاق مداری و مدنیت را ترویج می کند. روزنامه نگاری که خود در صف اول متهمین به سرقت ادبی است نمی تواند و نمی باید داعیه مدنیت و اخلاق داشته باشد، متاسفانه این اولین بار نیست و اخرین بار نیز نخواهد بود ؛ اما گیله مرد وجدانش را برای شندرغاز حقوق به دیگران نمی فروشد. اگر فردا دیدید کسی دارد مسافر کشی می کند و آشناست، ناراحت نشوید پیش از گیله مرد خیلی ها این کار را کرده اند و هنوز نامشان باقی است؛ اما کسانی هم بودند هر کاری دلشان خواست کردند و امروز نامی از انها نیست.
روزنامه نگار؛ اخلاق مداری و مدنیت را ترویج می کند. روزنامه نگاری که خود در صف اول متهمین به سرقت ادبی است نمی تواند و نمی باید داعیه مدنیت و اخلاق داشته باشد، متاسفانه این اولین بار نیست و اخرین بار نیز نخواهد بود ؛ اما گیله مرد وجدانش را برای شندرغاز حقوق به دیگران نمی فروشد. اگر فردا دیدید کسی دارد مسافر کشی می کند و آشناست، ناراحت نشوید پیش از گیله مرد خیلی ها این کار را کرده اند و هنوز نامشان باقی است؛ اما کسانی هم بودند هر کاری دلشان خواست کردند و امروز نامی از انها نیست.
****
جالب ترین قسمت ماجرای این چند روزه وقتی بود که می خواستند در مورد مشاءالملک چیزی بنویسند، خانم خبرنگار جوانی که همزمان با من به انجا امده بود پرسید:مگر مشاءالملک جزءخط قرمزهای شما نیست؟
.
.
ای خاک بر سر من و ؟؟؟؟؟؟؟ که هر ؟؟؟؟؟؟؟برای ما خط قرمز است، راستی؛
سـِــــــــــــــــــــــــــــــــــید خندان دو نَفر
*****
پی نوشت: دوستم "آ – ب" با همه بد اخلاق بودن و بهانه گیر بودنش بعضی وقتها "آف لاین هایی " برایم می گذارد که خیلی دوستشان دارم، می دانم از اینکه نامش را به اختصار نوشتم دلخور خواهد شد ؛ اما این کار را کردم تا مجبور باشد اعتراضش را دریک کامنت در همین وبلاگ برایم بنویسد، آف لاینش را بخوانید، من از خواندنش لذت بردم؛ اما کاش می نوشت جمله از کیست؟
رو به كوي خدا، تنها ترين تنهاي تنهائي هايم سوار بر بال فرشتگان براي رهايي از اين جهان، خلاصي از دست اين آدمها، رو به جهاني ديگر، جهاني كه در آن ديگر كسي اداي زندگي كردن را در نمي آورد، كسي دل كسي را نمي شكند، ديگر از اين اما و اگرها و شايدها خبري نيست، هر چيزي كه هست همه محبت و عشق و علاقه زندگي به معناي واقعي، ديگر از تنهايي و بي كسي خبري نيست، فقط من هستم و خداي من، زندگي اينجا چقدر زيباست!
۲۵ نظر:
سلام ممنونم از این همه لطفی که به من داشتید(بد اخلاق و بهانه گیر) بابت کارتون هم متاسفم چون من هم همچین تجربه ای داشتم و در مورد جمله هم عزیزی برام آف گذاشته بود البته بدون ذکر منبع. ایام به کام
با سلام به آ /ب
.
اختیار دارید/دیگه نشد بیشتر از خجالتتون دربیام/ دفعه ی بعد سعی می کنم بیشتر ازخجالتتون دربیام(ایکون غش و ضعف اینجا فرض کن)
تنها راهی که ممکن بود پیام بذاری همین بود.
شب به خیر
سلام
1- یکسال بیکاری و بعدش مسافر کشی سگش شرف داره به یک عمر کارکردن و بعدش دستمال کشی!!!
2- بیکاری که ماشالله الان مده تقریبا همه آدمهایی که چیزی حالیشون میشه و یک چند تا تخصص دارن الان کاملا بیکارن (البته اینها سیاه نماییه و من خودم از الان اعتراف میکنم که جاسوس سیا و موساد و KGBو nbcوNBA! ... هستم)و هرکسی که در حد غاز هم حالیش نیست یا الان رییس جمهوره یا رحیم مشاییه!
3- نمیدونم چرا این چند وقته هوس بیکاری زده به کلم راستی تا آزادی چند نفر ؟
سلام آرش عزيز گيلاني
بسيار عزيزتر از آني كه مشغله مانع تداوم اين مهر شود. بهت گفتم كه در صدد كاري هستم كه قانعم كند. در حال حاضر يكي از سايتهاي مهم كه مدتي بود كم فروغ شده بود. بخشي از يك كار خود را به من واگذار كرده. كاري سخت زمانبر و چون بهشون قول دادم همراه باشم . كمتر فرصت مي كنم به اينجا و حتي وبلاگ خودم سري يزنم. دنبال چند همراه بي مواجب مثل خود هستم تا بار خود را آنجا سبك كنم واگر پيدا كنم مشتاقانه باز مي گردم. برايت بسيار آرزوي پيروزي دارم آرش جان. به رغم جانكاه بودن اين گرايش خبرنگاران در كپي مطالب ديگران. اين مرحله كه شما در آن هستيد يك مرحله مهم در اين رشته است كه بايد بگذرانيد. حساسيت خود را كاهش دهيد اما تسليم منطق بي منطق خبرنگاراني از اين دست نشويد.
اميد كه در دفتر روزنامه به زودي خدمت شما برسم.
۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۲۳:۱۶
سلام عزیزم
اینها اجبار زندگیست و من یا تو نمی تونیم تغییرش بدیم.
فکر می کنی چند درصد از مردم اون کاری که دوست دارن و عاشقشن انجام میدن؟نمی دونم و هر چی هست درصدش خیلی خیلی ناچیزه.
هیچ وقت دوست نداشتم یک کار دولتی داشته باشم و دربند کسی باشم و دوست داشتم آزاد وار کار کنم و زندگی کنم ولی نشد.
همیشه دوست داشتم در کنار کارم یکی از آلات موسیقی مثل سه تار، تار ، کمانچه، ویلن، سنتور و ... رو یاد بگیرم و گاهی برای دل و روح و روان خودم بزنم ولی نشد.
ما همش به فکر فردایی بهتریم، که فکر نمی کنم بیاد.
من نادیده لذت گر میان گریه می خندم
گهی تصویر ذهنی می کشم از شادمانیها
با آرزوی بهترین ها برای شما دوست عزیزم.
سلام,در روزگاری که نان به نرخ روز می خورند,نان نخوردن افتخاریست...
همیشه سرفراز باشید انشاالله
[گل][گل][گل]
سلام آرش جان
گفتی عکس با آستین کوتاه بذار، اینجا خانوما هم هستن درست نیست منو با آستین کوتاه ببینن(اسلام به خطر میفته) .
دنبال خونتم نمی گردم چون یه بنده خدایی گفت: گشتیم نبود ، نگرد نیست.
شکسته بندی می فرمایین
شب بخیر، شب و روزت بخیر، الهی از زندگیت ببینی خیر.
سلام آقاآرش ...متاسفانه اين درديه كه الان سايتهاي خبري ما هم بهش دچارند و بهتر از من ميدونين براي اينكه مبادا از هم عقب بمونند ...كاش فقط يكم وجدان كاري رو در نظر بگيرند و زحمت اون كسي كه اون خبر رو تهيه كرده و فقط با تغيير در تيتر و ليد و جابجايي پاراگرافها به اسم خودشون ثبت ميكنند...شكسته استخوان دادند بهاي موميايي را...
با احترام روز قلم را نيز به شما تبريك ميگويم...
سلام به همه ی دوستانم:
.
از دوستانم گلم/فرهاد محبوبی/فرهاد سکوت/قادری گرامی/خانم بیتا و دوست کارتونیستم که توسط شغالان"جلف " نامیده شد و خود را به این اسم مفتخر کرده است برای مهرورزیشان سپاسگزارم/روز قلم بر شما مبارک
سال دیگه، یک سال بیکاریتون رو درک خواهم کرد
راستی اگه رفتین مسافرکشی، می خواین بیام کنار خیابون بایستم و براتون مسافر پیدا کنم؟
شاید برم دنبال کشاورزی.... نمیاین؟
سلام گیله لو
.
راستش به شما ها که پدرانتان بعد از خدمت سربازی به شهرشان برگشتند و همانجا با اهل و عیال زندگی کردند حسودی ام می شود/کاش پدرم به جای تهران سر از "یال قوز آباد سفلی "در اورده بود و الان من به جای این شهر دود و غبار ودروغ، در چه می دانم چمخاله و چاف و امیر آباد و لوخ و پهمدان و به قول خودت اشکا رفت و آمد می کردم/کاش دیگر هیچ آدمی به هر دلیل دیارش را ترک نکند و به ماتم سرای هایی مثل اینجا نیاید/کاش کشاورزی بلد بودم و می آمدم " گرباز دست می گرفتم"و برایت زمینت را شخم می زدم /کاش بلد بودم " مرز بیجارت" را درست کنم تا علف هرز ها به برنج های زمینت آسیب نرساند/گیله لوی عزیز: اینجا آخر دنیاست،گیله مرد برای اینکه بیش از این طعم غربت را نچشد سالها پیش وقتی جوان تر بود با احساسات بیست و پنج زاری ناسیونالیستی ویزایش را پاره کرد و ماند/چه احمق بود آن روز/ببخشید گوش شنوایی بودی که حرفهایم را بگویم/ممنون که می فهمی و خوشحالم که در وگیلان من کسانی مثل شما هستند/بدون کمترین تعارف خوشحالم
به فرهاد محبوبی عزیز:
فرهاد خان این بار که دوباره پیامت را بادقت خواندم مطلبی به یادم آمد/برادر؛ دائم در پیامهایت حرف از اجبار می زنی/گیله مرد به جبر در آن اندازه که همه چیز را به آن نسبت می دهید معتقد نیست/تنها اجبار انسان زمانی است که به دنیا می آید که آنهم جبری نیست /نسبی است/پدید آورندگان ما با اختیار کامل به تولد فرزند همت می گمارند!!!/در اینکه دوست داشتید سازی بزنید و ...الخ با شما هم عقیده ام اما آنقدر دور و برمان را شلوغ کرده ایم که ///عشق///را درمرحله شصتادم اولویت هایمان قرار داده ایم/و این هیچ ارتباطی به جبر ندارد/پایدار باشید
روز قلم بر عینک و قلم شما هم مبارک/شاد زی
سلام گیله مرد
خسته نباشید و صبحتون بخیر
اتفاقا دیروز از لینک یکی از دوستان به وبتون سر زدم اما چون مطالبتونو تا نصف خوندم نظر نذاشتم
یه کم گرما اذیت می کنه در اسرع وقت بیشتر بهتون سر می زنم
شادکام زی
سلام
تاخیر همیشه قسمتی از زندگی ماست، روزقلم مبارک. بدرود
زنده باد کپی پی ست، آیکون خنده
راستی اگر هر یک از ما توانمندی های خود را بشناسیم چه اتفاقی
رخ می دهد؟ در این صورت همه ناممکن ها با لطف الهی ممکن
می شود. آری آن وقت جمله خواستن توانستن است معنا پیدا
می کند. لازم است بدانیم انسانهای خوشبخت آنهایی نیستند
که پیوسته به خوشبختی یا بدبختی فکر می کنند، بلکه خوشبختها
آنهایی هستند که پیوسته سرگرم کار و فعالیت بوده و فرصت
فکر کردن به خوشبختی یا بدبختی را پیدا نمی کنند.
سلام به خانم برزویی:
.
البته جملاتی را که نوشتید نمی دانم کجا خوانده ام یا نخوانده ام؛ اما با شما موافقم/متشکرم از آمدن و پیامتان/ با احترام
سلام،مطلب جدید نمی نویسی؟
سلام
اگه هنوز خودت هستی یه سری به ما بزن دلمون برات تنگ شده یادت نره منتظریم
بروبچ به قول خودت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیچاره مخاطب تو هی میاد و هی میره می بینه چیزی ننوشتی، بنویس دسگه؛ راستی سلام /خداحافظ
ارسال یک نظر