نمردم، هنوز زنده ام، هنوز عزت دارم، هنوز دارم با باورهایم زندگی می کنم، هنوز دارم چوب نفهمی عده ای دیگر را می خورم، هنوز وقتی از جلوی محل کار سابقم رد می شوم کوچک و بزرگ و همه ی آنها که می شناسندم دستی به محبت تکان می دهند، هنوز وقتی مدیری، معاونی، کارمندی ، خبرنگاری، دبیر سرویسی و یا هر آدم آزاده ای که پیش از این درآنجا بود و مختصر شناختی از من داشت، با دیدنم آهی می کشد و گاهی با واژه هایی ابراز محبت می کند.این یعنی اینکه راهم را درست رفته ام و دیگران نیز این را می دانند، خسته ام اگر چه خوشحالم، خوشحالم اگر چه امروز1-4-1390 دقیقا دو سال از اخراجم می گذرد و هنوز که هنوز است دارم تاوان همان اخراج را می دهم؛ اما خوشحالم.
نمی دانم چه سری بود که بدون یادآوری سالگرد اخراجم از آنجا امروز بنا به درخواست مسئولی پایم به آنجا باز شد، خدا را شاهد می گیرم اصلا دیگر به یادش نبودم، فکرش را هم نکرده بودم؛ اما رفتم و در میانه ی جلسه فهمیدم امروز سالگرد اخراجم بوده، آخ لعنت برمن که در روزمرگی و مشغله های جورواجورغرق شده ام و تاریخ را هم از یاد برده ام، آری امروز دوباره مانند کسی که ابتدا به حوضچه ی آب گرم و آنگاه به حوضچه ی آب سرد می پرد، ابتدا مدیر کلی خوشحالم کرد و بعد که به دیدن مدیر دیگری رفتم انگار با تن گرم کسی مرا به درون آب سرد هل داده باشد دچار شوک شدم، یخ زدم، در یک کلام نابود شدم.
ای لعنت به من، نه؛ لعنت به توای - - - نا!!!!پی نوشت:من کارم نوشتن است، اگر ننویسم می میرم، ببخشید حالم اصلا خوب نیست. اگر اینجا نمی نوشتم می مردم، شرمنده ی همه ی دوستان هستم. خدا را گواه می گیرم برای نوشتن هیچکدام از کلمات بالا لحظه ای درنگ نکردم. الان از جلسه ی آن خراب شده برگشتم، خیلی از من بزرگ تر ها را از آنجا بیرون کرده اند نمی دانم آنها با این درد چه می کنند. هر چند کسی نبودم و نیستم ولی این بیکاری دارد زندگی ، اعصابم و عمرم را از هم می پاشد.
۹ نظر:
به قول استاد جمال زاده:
این نیز بگذرد....
.
گرچه خودم هم می دونم که این حرفم خیلی رنگ و بوی شعار میده ...
ولی خوب، زندگی جاری است
و آینده از آن ِ ما!
از اینکه به وبلاگ یه خبرنگار حرفه ای میام خیلی خوشحالم و از این بابت که شما رو اخراج کردن ناراحت.
البته باید کمی هم خوشحال باشین که توی این ایرنا کار نمی کنین.واقعا حال و روز بدی پیدا کرده این پایگاه رسمی جمهوری اسلامی
درود به:
.
آمیرزای عزیز
.
و سینای نازنین
.
از لطفتان سپاسگزارم.
دوست عزیز فقط بدان لیاقت شما را نداشتند ! بدان اینها نمیخواهند و می ترسند از آدمهایی که می فهمند استفاده کنند ! لعنت بخودشون ! درود برشما !
درود به پروانه
.
سپاسگزارم/شکسته نفسی نکردم واقعا در حدی نیستم که بخواهم از خودم تعریف کنم/کارم را دوست دارم/فقط همین
دوست عزیز درک میکنم ! ضمنا وبلاگتون نشان داده ! که شما کی هستید و آنها هم !
درود آرش جان
بازم اومدم!!!
دلم برات تنگ شده بود
بعد کلی جنگ و کشمکش با فیلترشکن لعنتی !!! پیروز شدم و امشب یه ضربه ناکازاکی زدم طرف هیروشیما پیاده شد!!!
نوستالوژی پوستالوژی تعطیل! خودت بوتی تمنابو.ته یاد دننه( پست قبلی).تی سره فیدا.تی درد و بلا بوخوره اوشونه سره که تی آندر واتره !!!! بزئن. آرش گیلانی پور عشق است.
برار قوربون
برای هادی:
فقط عرق شرمندگی و بس/خجالت کشنم ایتو تعریف و تعارف تیکه پاره کونی/خودا تا بداری...
آقا هادی شما تو کامنت قبلی به باران جون گفتی چرا اعصابت خورد شده ؟!بابت فیلترشکن ! حالا خودتون فرمودیدفیلتر شکن لعنتی ! پس شماهم آره!!!
باران جون ببین چه بموقع اومدم دفاع کردم!
ارسال یک نظر