سلام خواهرم؛
چقدر زخمهای روح ات آشناست، خواهرم؛
جهان پر است از کرکس،
از کفتارانی که جسم و جان تو را
و تکه تکه های اندام مرا به دندان می کشند.
آه خواهرم،
شبهای بی ستاره،
هنگام شمردن دانه های سرب آسمان شهر،
ستارگانی را به یاد بیاور
که آسمان شان پوشیده از ساروج و سیمان است.
آری خواهرم،چقدر نمرده ایم تا کنون،
و چه بسیار زنده مانده ایم.
پاورچین به کوچه ی صبح پا می نهیم
و کوبه ی خوشبختی را ملایم بر در خواهیم کوفت.
شاید،
کودک فردا به خوابی ناز،
چشم بر هم نهاده باشد.
شاید؟!؟....
- - - - -1:5 دقیقه ی صبح 5 شنبه/نهم تیرماه 1390
دیراست گالیا/شعر و صدای ه . الف . سایه/هوشنگ ابتهاج
۱۰ نظر:
درود بر شما
آری برادرم کفتار ها و کرکس ها را از آسمان مان دور خواهیم کرد !
امید و روشنایی دوباره نوید ماست!
آرش جان
حوٌا هم تشکر کرد درد دخترانش را گفتی!!
به دوستان:
.
پروانه: ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/موجیم........
.
هادی:سلام برسونید به آدم......
قشنگ بود ...
البت به خاطر فقر سرعت اینترنت و همچنین فیلترینگ، بضاعت تماشای فایل تصویری را نداشتم ...
درود آمیرزا....
.
بله حق کاملا با شماست اما چن وخت پیشا یکی می گفت سرعت اینترنتمون نه که کم نیس، زیادم هس.....// اویارقلی
درود آرش جان
پیامتان ابلاغ شد
آدمم گفت سلامم را فقط به آرش برسانید!
درود به هادی:
.
خوشحالم که در این وانفسای دود و تهمت و افترا و هزار مرض دیگر توانستید آدم را پیدا کنید.....
چقدر دلم هوای دیدن نور را کرده...
کاش سیمان ها را بردارند به جایش پرتو خورشید را نقش کنند...
به سپیده: کاش...کاش........
و باز سلام
من به طور اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم.شما چرا فیلتر هستین؟
ارسال یک نظر