۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

حسینی باشیم،نه....


اگه منو تکفیرم نمی کنید واگه منو به بی دینی متهم نمی کنید باید بگم من این آدمایی رو که در طول سال همه کار می کنند تا سر آدم وعالم رو کلاه بذارن اما وقتی محرم نزدیک میشه میرن ده هزار تومن میدن پیراهن سیاه می خرند ومی پوشند تا به قول خودشون عزادار حسین باشند رو نمی فهمم.....
*******
توی تاکسی نشسته بودم ،از میدون آزادی به سمت شرق تهران می رفتم،یه آقایی با ما هم سفر بود برای راننده تعریف می کرد(چند سال پیش که اوضاع عراق تازه به هم ریخته بود وهمه با بیست وپنج هزار تومن قاچاقی وبا پای پیاده واز وسط میادین مین می رفتن کربلا) آقا رفتیم کربلا ،نمی دونی چه حالی داد ؟مردمش همه گشنه بودن ،کاسبا همه از نداری میگفتن،عراقی ها همه از صدام نفرت داشتن (گمونم دروغ می گفت ،چون همه جای عراق از صدام بدشون نمی اومد ) خلاصه رفتیم زیارت کردیم وبرگشتیم ،خیلی خوب بود!!
چون به نظرم خیلی داشت خالی می بست ازش پرسیدم خوب دیگه چطور دیدی عراق رو ،اصولا برای چی رفته بودی یعنی اینقده حسینی هستی که جونتو گرفتی کف دستت و رفتی از وسط میدونای مین تا کربلا؟؟
گفت آره آقا ما دیدیم بچه محلامون همه با هم دارند میرن ،مام گفتیم کم نیاریم ،خلاصه به ننه مون گفتیم حاج خانوم حلال کن ما داریم می ریم ورفتیم !
پرسیدم خوب امام حسین چه تاثیری در شما کرد؟
گفت آقا به خدا ما هر سال میریم سینه زنی وزنجیر زنی تا ساعت یک ودوی شب تو خیابونیم و تو این ایام از خلاف ، ملاف هم خبری نیست !
پرسیدم :مگه خلاف هم می کنی؟
گفت :خلاف که نه اما بعضی وقتا یه پیک عرقی ،یه موقعی دو تا کام دودی،ااای پاره ای وقتام........
من دیدم طرف داره همه کارای نکرده اش رو هم لو میده حرف وتو حرف آوردم تا بیشتر گندش در نیاد،ازش پرسیدم اونوقت صبح کی میری سر کار ؟
در حال خاراندن سرش بود که گفت فعلا که بیکاریم تا بعد ببینیم چی می شه .
بهش گفتم اما به نظرمن شما فقط برای ماجرا جویی رفتی کربلا نه برای زیارت .
گفت:آره داداش همون جوریه که شوما می گی ،اصلا به تو چه مربوط ؟
منم دیدم طرف داره راست می گه خفه خون گرفتم تا به قول خودشون تیزی،میزی تو گلوی ما فرو نرفته.

توی اداره داشتم با یکی از دوستان صحبت می کردم که دیدم از توی لابی سر وصدای دوتا از همکارا بلندشد ،رفتم بیرون دیدم گلاویز شدند ودارن همدیگه رو نوازش می کنن.
پرسیدم چی شده؟
یکی شون گفت این بابا انگار حالیش نیست که باید شیفت رو سر ساعت تحویل بگیره ،من باید تا کرج برم اما الان یک ساعت منتظرم تا این بیاد ازمن شیفت رو تحویل بگیره .
دومی رو کشیدم بردم توی اتاق پرسیدم :تو چرا دیر اومدی؟
گفت :بابا !! من دیشب تا دو توی هیئت بودم ،تا اومدم خونه ،شد سه ،همون وقت خوابیدم الان هم که رسیدم اداره !
گفتم مگه واجبه تا اون ساعت توی تکیه باشی؟
با یک نگاه عاقل اندر......به من گفت ،مث اینکه ما تو محل آبرو داریما !
گفتم من که با تو دعوا ندارم ،اما تکلیف این بابا چی میشه که باید سر وقت می رفت ونرفت.
کاری ندارم که این بار اولش نبود ،کاری ندارم که امام حسین بهانه بود ،کاری ندارم که اگه زیاد تر حرف میزدم منم متهم به خیلی چیزا می شدم اما کاش ما به جای تو سر وکله ی خودمون زدن کمی هم به سلوک اون بزرگمرد عالم فکر وعمل می کردیم و امام حسین رو وسیله ای برای تخلیه کردن خودمون قرار نمی دادیم.
البته این در مورد همه صادق نیست اما من به شخصه خیلی از موارد بی انضباطی رو سراغ دارم که با این بهانه ها سرپوش می ذارن روش،امیدوارم حرفم رو باور کنید
.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه به قول حافظ عزیز
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند.

گیله مرد گفت...

سلام خانم آزاده خیلی ممنون از حضور تون و پاسخ دندان شکنتون،باز هم به من سر بزنید

ناشناس گفت...

سلام خیلی وقته اسمت رو توی نظرات وبلاگمون می بینم . امروز فرصت شد یه سری بزنم. بلاگ جالبی دارین . خوشحالم کهخ هنوز تو این زمونه همدرد ما هم پیدا می شه
موفق باشید

گیله مرد گفت...

سلام خانم مهشید امیدوارم بازهم به من سر بزنید ،ما همه از یک پدر ومادریم متاسفانه بعضی از ما برای نفع شخصی حاضریم نقش قابیل را بازی کنیم وهابیل ها را قربانی کنیم .....پایدار باشید