۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

شعبان جعفری و حسنقلی...



عصر امروز رفتم سری به یکی از دوستان که مربی هاپیکدو هست بزنم.پدرش گفت:

رفته اند برای تمرین!

با تعجب پرسیدم: تمرین؟!

گفت: بله قرار است روز دوشنبه جلوی رئیس جمهور نمایش بدهند، از دیروز در شیرودی و آزادی در حال تمرین هستند.


شعبان جعفری در حال ورزش باستانی در باشگاهش،
او خود را ورزشکار می دانست

تعجبم زمانی بیشتر شد که یادم آمد قرار است روز دوشنبه مهمان گرانقدری از ان سوی دنیا!!(عمو چاوز) به ایران بیاید؛ اما به هر حال خودم را کنترل کردم و در این مورد چیزی نگفتم، در راه که بر می گشتم ناخود آگاه یاد شعبان جعفری ملعون افتادم، نمی دانم بقیه ی مردم و مخاطبین این بلاگ چقدر این مردک را می شناسند؛ اما به سبب ستم هایی که بر آزادیخواهان آن دوران و خصوصا روزنامه نگاران عصر پهلوی دوم توسط این آدم نابکار وارد شده بود، خاطراتش را دو سال پیش به دقت مطالعه کردم و از لابلای گفته هایش به میزان سر سپردگی و نحوه ی ارتباطش با دربار پی بردم.

شعبان جعفری که توسط توده های مردم به" بی مخ "و در میان درباریان متملق ظاهرا به "تاجبخش" معروف بوده در جوانی به سبب جثه ی قوی اش اهل زورخانه بوده و از همان زمان با جمع کردن تعدادی نوچه و نانخور تبدیل به گنده لاتی در تهران شده بود که با محلات مختلف تهران بساط کری و رجز خوانی وبگیر وببند داشتند.

متاسفانه نتوانستم چنین تصویری را که درحال تراشیدن
سر دکتر فاطمی هستند بیابم، همین تصویر را با
مرحوم دکتر فاطمی تجسم کنید.


در غائله ی بیست و هشتم مرداد او یکی از کسانی است که در متن ماجرا قرار داشته و به پاس خدماتی که برای پهلوی دوم انجام داد از مال ومنال فراوانی برخوردار شد، هرچند با وقوع انقلاب ایران نتوانست چیزی از ان را با خود به خارج از ایران ببرد و در نهایت با کمک های دیگران سالهای آخر عمر را در امریکا گذراند و همانجا نیز از دنیارفت.


جعفری در سالهای اقتدار پهلوی دوم در جشن ها و مراسم استقبال همواره پای ثابت این گونه مراسم بوده و ورزشکارانی را که در ورزشگاه(زورخانه ی سلطنتی) جعفری پرورش داده بود به این گونه میادین گسیل داشته و مزد هنرنمایی دیگران را او با خوش اشتهایی به جیب زده و صرف بزم های آن چنانی می کرد. تصویری از او هیچگاه از یادم نخواهد رفت و ان هنگامی بود که به دستور همین آدم سفاک ماموران در حال "تراشیدن سر مرحوم دکتر حسین فاطمی" هستند و او در انتهای تصویر با لبخندی حاصل از رضایت دیده می شود .


شعبان بی مخ درکتاب خاطراتش دایم از وطن پرستی و وطن دوستی سخن می گوید و خاطر نشان می سازد چنانچه کاری کرده برای حفظ تاج وتخت بوده و به اعمالش نیز تلویحا افتخار می کرده است. حال برمی گردیم به ابتدای ماجرا ، دلم می خواهد خیلی چیزها بنویسم ؛ اما ادامه ی مطلب را به ذهن آگاه و کاوشگر شما می سپارم تا شعبان جعفری دیروز را با حسنقلی های امروز مقایسه کنید و ببینید چه تفاوتی است میان ورزش زورخانه و باشگاه جعفری آن سالها و رزمی کارن امروز و باشگاههای ریز و درشت کنونی .......





۹ نظر:

پونه گفت...

سلام.جالب بود.شاد و موفق باشيد.

شادی گفت...

سلام. از شعر سیار زیبایی که تو وبلاگم کامنت گذاشتین ممنون. خودتون گفتین؟؟
این پستتون هم خیلی جالب بود. جریان تراشیدن مو جیه؟

همایون گفت...

سلام خداقوت دوست قدیمی عزیزم...همیشه شادو پیروز باشی.

گیله مرد گفت...

به دوستانم
.
پونه خانوم/سپاسگزارم
.
شادی خانوم/براتون جواب نوشتم و فرستادم
.
وهمایون عزیز/مهندس شرمنده می کنی، اندازه ی تعریفت نیستم

هستی گفت...

موفق باشید

mohammad گفت...

salam
khobin
mamnon k sar zadin
bazam ba in matalebe jalebetoun adamo shegeft zade mikonin

mohammad گفت...

بگو در راه عشق ما چه باشد نقطه پایان
نه وصل ما بود ممکن نه دل کندن بود آسان

به امید چه بنشینیم که هر چه پیش رو بینیم
سراب است و میان آن رهی دشوار و بی پایان

فلک بر ما همی تازد جهان با ما نمیسازد
دگر ما بر چه دل بندیم بگو دیگر عزیز جان

مرا دردیست ازعشقت که بر اغیار نشد عنوان
همان بهتر بسوزم زان غمت در خلوت پنهان

بیا تا بشکنیم زنجیر سرد بیکسی ها را
رها گردیم از این دوران سخت غربت هجران

ز یک دست نازنین من صدایی برنمیخیزد
بده دستی به دست من که بگریزیم از این زندان

محمد اسماعیل زاده گفت...

شعبان بی مخ رو همه ی دوستداران مصدق فقید به یاد دارن
جفایی که کرد بر مردم
مردمی که از ترس این اقا
شعار یا مرگ یا مصدق رو
ظرف مدت یه سال
کردن
مرگ بر مصدق
این چرخ دوار
بازیهای زیادی برای مردم داره
منتها اهل فهم کم هستند ارش جان
دانایی درد بزرگیه
نمی تونم تو این درد شریکت باشم

سیزیف باش
به تنهایی
سیزیف باش

گیله مرد گفت...

به برادرم محمد اسماعیل زاده:
.
محبت دارید/بله موافقم/اما شما پیشقراول دانایان هستید و ما کلاس اول ان/پایدار باش و بمان