۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

باز باران...

باران می بارید، آسمان هر چه در چنته داشت رو کرده بود.خیس و خسته در میدان سوت و کوری تنها مانده بود. مردی آمد! بر شقیقه هایش گردِ غبارراهی دور نشسته بود، چتر بر سر و رویش گرفت و به خانه اش برد. باران که تمام شد خداحافظی کرد ورفت. دیگر هرگز به یاد نیاورد روزی را که زیر باران لرزیده بود.......

فقط به خاطر یک نخ سیگار / محمود دولت آبادی در مراسم تشیع محمدرضا لطفی

فقط به خاطر یک نخ سیگار آرش گیلانی پور  در حاشیه   مراسم تشیع جنازه محمدرضا لطفی، انتشار عکسی از محمود دولت آبادی در کنار وزیر ا...