۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

چشمها را باید شست

همه ما کوچکتر که هستیم رویاهای کوچک و بزرگی را درسر می پرورانیم. شما را نمی دانم؛ اما من سوداهای بزرگی در سر داشتم.
کوچکتر که بودم می خواستم دنیا را عوض کنم، کمی که بزرگتر شدم سقف آرزوی من هم کوتاه تر شد. نه اینکه نخواهم، دنیا بزرگتر از ان بود که بتوانم عوض اش کنم. من راه دیگری را درپیش گرفتم و به نتیجه رسیدم برای تغییر دنیا باید یکایک آدم ها دیدشان را به زندگی و پدیده های اجتماعی تغییر دهند.(1)
حالا بعد از سالها با افتخار می گویم، من دید حد اقل یک نفر را نسبت به زندگی تغییر داده ام. او از دسته انسانهایی بود که تعصب بی جا مانع از نگاه واقعگرایانه اش بود.
امروز آزاد فکر می کند،آزاد می نویسد و آزادانه زندگی می کند، بدون سرسپردگی و بدون تعصبات رنگی، بیایید امتحان کنیم شاید بتوانیم با هم دنیا را تغییر دهیم.

پی نوشت: این شامل نگاه ما به تمام پدیده های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و.... می گردد.

۴ نظر:

بیژن گفت...

چشمها را باید شست،جور دیگر باید دید.راستی پست قبلی هم جالب بود.آره خوب....

بیتا گفت...

گل گفتین داداشی

مهتا گفت...

سلام، از امروز من هم امتحان می کنم، شاید جواب داد.مرشی آرش خان

همکار سابق گفت...

سلام، اینجا دیگه شوخی نمی کنم واقعا باهات موافقم.شب به خیر