۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

صبح تا ...

از خواب بلند شدم رفتم صورتم رو بشورم آب قطع شد، بعد رفتم تندی چای دیشب رو گرم کردم بخورم استکان از دستم افتاد شکست، وقتی از خونه می اومدم بیرون خانم همسایه یادش اومد آشغالای روی فرش خونه ش رو که جمع کرده بود باید بریزه رو سر من، خودم رو که تکوندم راه افتادم سمت ماشین، لات و لوتای کوچه نوک چاقو شون رو با بدنه ی ماشین من تیز کرده بودن، ماشین رو روشن کردم راه افتادم ................نه دیگه ادامه نمی دم، فکر می کنین اگه به همین ترتیب ادامه پیدا کنه دقیقا تا نه شب چن تا اتفاق دیگه برام می افته، به نظرتون اصولا تا اون موقع اصلا زنده هستم؟

پی نوشت: این تصویر هیچ ربطی به این نوشته نداره، این دفعه که رفته بودم لنگرود رفتم به مدرسه ی دوره ی ابتدایی م یه سری زدم، این ساختمان سال 54 و 55 مدرسه ی من بود. همینجا نوشتن رو یاد گرفتم، دوسش دارم تا وقتی همینجوری سرپا باشه می رم نگاش می کنم و به یاد اون روزا می افتم.
مکان لنگرود/لب رودخانه/بین آسید حسین وسالی پاکه/تقریبا روبروی فشکالی کوچه/دبستان دولتی پهلوی سابق

۹ نظر:

بارانی گفت...

ُدارم حس می کنمسنگینی مورو شونه های زمیناما می دونمزمین لب از لب وا نمی کنهکه بخواد گلایه ای بکنهمی دونمدرد منو می دونهمی دونهمن هم مثل اونیه بار سنگینو یه عمره دارم به دوش می کشمسلام عمومدرسه تون بالکن داشته؟ :)یاد مدرسه داغون خودمون تو راه پشته افتادم انگار یه خونه اربابی بود که دور تا دور حیااط پر از اتاق بود و خدمه ها  (:

گیله مرد گفت...

سلام
اره این بالکن همون موقع هم همین شکلی بود
جالبه که زیر همین بالکن رودخونه هم رد می شه/اگه یه وقت رفتی برو ببین
دوتا ساختمون همین شکلی همون جاست.از سمت آسید حسین به سمت کاسگر محله که می ری دومی شه.

باران از لاهیجان گفت...

عمو نمی تونستی اون شعررو درست کنی؟
چیه درهم شده
5 دیقه س دارم بروبر نگاه می کنم که خدایا من اینا رو نوشتم؟ کی نوشتم که خودم یادم نیست
بعد تازه یاد شعره افتادم :)

گیله مرد گفت...

سلام
من که نمی دونم چی نوشتی! خودت اگه می دونی دوباره بنویس درست می شه!!

هادی گفت...

درود
یاد باد آن روزگاران یاد باد
برار قوربون
گونم هیتو که معلومه خیلی زمته جغل مغلیمااااا
هرچند مو ئو موقعن تیرون! ایسابوم

باران از لاهیجان گفت...

دارم حس می کنم
سنگینی مو رو شونه های زمین
اما می دونم
زمین لب از لب وا نمی کنه
که بخواد گلایه ای بکنه
می دونم
درد منو نمی دونه
می دونه من هم مثل اون
یه بار سنگینو یه عمره دارم به دوش می کشم

گیله مرد گفت...

به باران:
.
خودا تا بداری برار زه......

گیله مرد گفت...

به هادی
.
عیب ندانه براره شمه ئی را ایسابین شیمه جون ویتین در ببوردین بوشوین ئو راه شیمه جوله سورخاودین!! امه امیه سورخه جوله از ئو را ویتیم ئی را سیاواوودیم/ئی به ئو در...

پروانه گفت...

راستی اینهمه بدبیاری رو تو یه روز بدست آوردید؟!
خوش بحالتون کجا درس میخوندید!