۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

جشن اتمام سهمیۀ سوخت من


قدیمی ها مَثَل هایی زیبایی برای ما به یادگار گذاشته اند. مثلا می گفتند:
کم بود جن و پری، یکی هم از دریچه پرید.

کم تعطیلی رسمی و غیر رسمی داریم، این گرمای هوا !! هم دو سه روزی را به ما مرخصی داد. البته این" ما "شامل من نخواهد شد، زیرا گیله مرد که در عمرش کلا تعطیل بود و از یک سال و نوزده روز پیش هم رسما تعطیل شد.
حالا این وسط بندگان خدا کارمندان دولت چه گناهی کرده اند که" بازاریان تهران" دادشان به هوا بلند شده و باید درخانه بنشینند و برنامه های " فارسی وان" را تماشا کنند، اللهُ اعلم !!
ما بندگان طبقۀ پایین جامعه هم که پول نداریم آنتن های ماهواره بخریم باید به همین برنامه های پند وحکمت آموز "سیمای ضرغامی اینا" نگاه کنیم، هرچند دیگر مثل گذشته ها نمی شود نامش را دانشگاه گذاشت؛ اما به اندازۀ " ملاخانه های قدیم"(1) که آموزنده هست.
از آنجایی که گیله مرد بازماندۀ "دوران پارینه سنگی" است و آن ایام را که عده ای از بچه های ندار جامعه و حتی داراها توی حیاط یا محوطۀ سرپوشیدۀ بزرگی می نشستند تا پیرمردی که "ملای" آنجا بود به انها سواد یاد بدهد به خاطر می آورد، فکر می کند که "سیمای ضرغامی" هم با هدف بسط و گسترش علم در حد همان ملاخانه ها در حال کوشش است.
نگران نباشید!؟ گور پدر علم ودانش، ما هسته ای داریم و بزرگتر از هسته ای را هم داریم که من و شما سوادمان قد نمی دهد، دیگر چه مرگمان است بنزین را هم که دارند زحمت می کشند کلا آزاد می کنند تا آرام آرام کارت را هم بردارند، دیگر چه می خواهید؟ به قول ما گیلانی ها :
           مرگ هم می خواهید بروید گربازده!!
راستی خبرت بدهم(نه اشتباه نکنید نمی خواهم شعری از سیدعلی صالحی را در ادامه بنویسم):
در بیداری دیدم
امروز،
بنزینی در کارتم نمانده است.
هی بخند،
هی بخند
بنزین چهارصد تومانی خنده هم دارد
حالا به ریش گیله مرد تند تند بخند،
ای عزیزِ مست و ملنگ
چند وقت بعد به ریشت خواهم خندید و جشن اتمام بنزینت را به تماشا خواهم نشست.
من ،
دیر زمانی است بنزین چهار صد تومانی به حلق ابوطیاره ام فرو می کنم،
روز خندیدن من هم خواهد رسید،
حالا هی بخند................
.
البته این آخر ماجرا خواستم باهم، کمی به هم، بخندیم تا دیگران به ما نخندند/به دل نگیرید لطفا، دلیل واقعی را اینـــــــــجا بخوانید.
دوستتان دارم
پ-ن-1- درقدیم مکتب خانه ها را در زبان محاوره " ملاخانه " هم می گفتند، گیله مرد صحنۀ مبهم و تاری از آن ملاخانه ها به یاد دارد/حیاطی بود بزرگ با یک آشیخ خوش تیپ!!
با احترام/آرش

۵ نظر:

فرزين كارگر گفت...

درود
آرش جان همدرديم
گيلك بمني

مهرداد گفت...

سلام به گیله مرد













می گذره ، اینقد غصه نخور اون چن تا تا رموهات هم که سفید نشده سفید می شه ها، ازما گفتن بود
بدرود

سکوت گفت...

زیبا بود مثل همیشه زیبا نوشتید دردها را...

نرگس گفت...

این وسط بیچاره ما بانکیها که گرما و سرما و آلودگی هوا سرمون نمیشه ...

پدرام مژدهي گفت...

آقا آرش سلام
خب قشنگ بود مي دانم چه بنويسم جز اين كه خب ديگر راستي استان دار گيلان قهرماني( شما بخوانيد دومين استاندار بومي پس از انصاري رودسري) كه البته يك مقداري تحركش از آن بنده خدا بيشتر است آن قدر ها هم منفعل نيست البته فقط در حد اين كه موران نزند. لرگشت گفت آقا گيلان هم دو روز تعطيل و ما بچه محل ها هم گفتيم خب دليلش چي مي تونه باشه اينجا كه هوا آخرش 33 درجه هست
فهميديم كه يه جايي شلوغ شده يكي يه جايي رو تعطيل كرد اين آاي استاندار هم گفت حالا كه همه دارن ميان گيلان ما چرا كار كنيم ما هم تعطيل ملت برين درياكنار حال كنين ولي امان از دست بي بنزيني اين بنده خدا فكر اينجاشو نكرد ديگه