۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

نوشته ای از سر دلتنگی

arashgilanipoor@yahoo.com



سالها پیش که سریال " کوچک جنگلی" از تلویزیون پخش می شد سکانس جالبی داشت که تاکنون از یادم نرفته و هر گاه که در جامعه مشکلات را می بینم به وضوح ان صحنه را به یاد می آورم.

در سکانسی از این سریال میرزا به همراه یاران نزدیکش برای مذاکره با هیئتی خارجی عازم گوشۀ دوری از جنگل شده بود. بعد از مذاکرات و هنگامی که خارجی ها عزم رفتن داشتند ناگهان یکی از خارجی ها دست به اسلحه برد که در همین حین یاران میرزا برای حفاظت از او سلاحهایشان را مسلح کردند و سرتیم مذاکره کنندگان خارجی حرف جالبی زد که تا امروز در ذهنم ماندگار شد:

مطمئن باشید اگر روزی بخواهیم میرزا را ازبین ببریم توسط یکی از یاران نزدیک او این کار را خواهیم کرد

اگر چه ممکن است نویسنده برای بالا بردن بار نمایشی سریال کمی غلو کرده باشد؛ اما به دلیل تاریخی بودن آن و اینکه آن مجموعه تلویزیونی با الهام گرفتن از نوشته های یاران میرزا از جمله مرحوم فخرایی ساخته شد؛ کلیت ماجرا یحتمل درست است، حال به ماجراهای روزبرمی گردیم !

اوضاع و احوال این روزهای ما اگر چه تفاوتی اساسی با دوره ی میرزا دارد و جنگ امروز نیز با آن روزها اصولا هیچگونه تناسبی ندارد؛ اما روش مبارزه خارجیان با ما انگار تفاوتی با گذشته نکرده و تنها مدرن تر از قبل شده اند.

این روز ها تا می توانیم با نیش قلم، زهر کلام و درانتها با ابزارآلات مختلف یکدیگر را می آزاریم ، ترور شخصیت می کنیم. به حقوق همدیگر تجاوز می کنیم، یکدیگر را به کارهای نکرده متهم می کنیم.

دائم از "لولو"می گوییم، لولویی که سالهاست کسی نه دیده و نه لمسش کرده، فقط چون منافعمان ایجاب می کند حرفش را می زنیم.

داریم همدیگر را به طریقی که آن اجنبی روزی گفته بود از بین می بریم. این بار نه با اسلحه ی نظامی که با جدید ترین سلاح این سالها که نام جنگ روانی(نرم،سرد،خاموش و...هر اسمی که می خواهد داشته باشد)بر خود نهاده، از بین می بریم.

امروز داریم به قول خودمانی تر؛ به همه ی باورهای پذیرفته شده مان خط بطلان می کشیم غافل از اینکه داریم عملکرد دیروز مان را با کارکرد امروزمان زیر سئوال می بریم، غافلیم از اینکه شاید این روش مسکنی باشد برای امروز؛ اما مطمئنا فردایمان را برباد خواهد داد، آری غافلیم، غافلیم که دیگران نیز شاید حقی داشته باشند که ما آن حقوق را برایشان قائل نیستیم.

گفتنی و نوشتنی زیاد است، این روزها به هرسو که چشم می گردانی سوژه می بینی؛ اما افسوس هر چه می خواهی بنویسی یا با تیغ سانسور همراه خواهد بود، یا انگ تشویش اذهان عمومی، به هر حال تا جایی که نوشتنی باشد خواهیم نوشت، خواهیم نوشت امروز اجنبی ها دارند توسط یاران نزدیکمان ما را از بین می برند، خواهیم نوشت اسلحه ی امروز دیگر "ام یک و برنو" نیست، امروز دیگر با کارد سنگری کسی را نمی کشند، دیگر برای کشتن جنگلی ها در بازار رشت به دنبال خرید طناب، دکاکین را زیر پا نمی گذارند تا با ان یاران میرزا را بر دارکنند، دیگر رضا خان میر پنجی در بین نیست تا عده ای را برای دستگیری میرزا بفریبد، امروز با روش های نوین دارند ما را ترور می کنند، امروز به پیشرفته ترین روش دارند ما را ازمیدان به در می کنند.

در این روش دشمنی هویدا نیست، هرچه هست حرف است و دشمنانی که هیچگاه چهره نمی نمایند، در این روش تهمت و سیاه نمایی حرف اول است، این روش بر پایه ی شایعات استوار است، اینجا دیگر از لشگر کشی های انچنانی و اینچنینی خبری نیست، در اینجا به اذهان عمومی حمله می شود، اینجا دیگر حرمت افرد و اشخاص به پشیزی نمی ارزد، نزدیک ترین آدمها به خود را با برچسب کنار می زنیم تا دو روزی بیشتر باشیم همانگونه که سالها پیش بعضی از ما فرزندانمان را با نامهربانی کنار گذاشتیم تا باشیم، که اگر نبودیم احتمالا آسمان سوراخ می شد و یا دو خورشید در آسمان می درخشید.

نه؛ این نه راه رستگاری است، که راهی است تا شما به خواسته های نامشروع تان برسید و در این راه از نزدیکانتان نیز نخواهید گذشت؛ اما شما هم غافلید که بشرید و لاغیر!!!

شب هجران روزی سر خواهد رسید، باور کنید شقی ترین جباران تاریخ در چشم برهم زدنی روانه ی گورستان شده اند و ماندنی فقط خداوندی است که می دانید و می دانیم.
امروز دقیقا بنا به گفته ی ان فرمانده ی روس داریم توسط یاران نزدیکمان کشته می شویم، فکر می کنید اتفاقی است؟

۹ نظر:

قادري گفت...

نوشته هاي از سر دلتنگي ات قشنگ است چرا آن را براي امروز نفرستادي؟

پدرام مژدهي گفت...

ما خيلي زمان است كه اين گونه بوده ايم و هيچ ربطي هم به خارجي ندارد من خيلي در اين زمينه كتاب خواندم كه چرا ايراني ها نمي توانند پيشرفت كنند و چرا هميشه سر بزنگاه يكي هست كه جا خالي مي دهد و خيانت مي كند ولي هيچ وقت نفهميدم هميشه همه گفته اند يكي خيانت كرده و فريفته شده و بعد بقيه افراد و فرمانده سپاه به وطن پرستي شهره بود و ما خود را به وطن پرستي شهره كرديم و اينها و از كنار قضيه گذشته ايم.
هرچه كه مي دانم مشكل از خارجي نيست
اينجا يك مشكلي هست كه از قوه ي استنتاج من خارج است و جسارتا با نظر شما نسبت به اين كه خارجي با ما كرد مخالفم

پدرام مژدهي گفت...

آقا آرش سلام
ممنون كه اومدين و واسم توضيح دادين و يه معذرت خواهي به شما كه بد منظورتون رو متوجه شدم و بعدشم اين كه با اين نظرتون كاملا موافقم كه ما رو از بيگانگان مي ترسونن و خر خود رو مي رونن.
كاملا با اين موافقم و دوباره بابت بدفهمي خودم عذرخواهي ميكنم.

pedram mojdehi گفت...

آقا آرش سلام دوباره
پيغامي كه نوشته بودين رو در وبلاگ گذاشتم و بعد با خودم فكر كردم كه نبايد اين كار رو مي كردم به خاطر همين حذفش كردم.
در مورد اون چه كه گفتين متوجه هستم و دقيقا خود من هم همين حالت رو دارم و جاهاي ديگه اي وجود دارن كه آدم خودش بدون هيچ حالت بازدارنده اي هست.

اهری گفت...

سلام برشما
دو سوال از من پرسیده بودید
ببخشین که دیر جواب میدم
پاسخ سوال یک : تغیراتی در قالب وبلاگم خواهم داد و تغییرات بصورت دستی خواهد بود
پاسخ سوال دوم : ادامه مطلب را باید تنظیم کنید در بلاگر . برای راهنمایی بیشتر به آدرسهای زیر بروید
با مهر : اهری

http://docs.blogger-fa.com/2009/09/read-more-post.html

و

http://www.baghbanbashi.net/2009/09/read-more-spesification.html

مرضیه گفت...

بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید که چرا میشکند

مرضیه گفت...

خنجر از پشت میزنه اون که همراه منه

مرضیه گفت...

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

مرضیه گفت...

کانتهایی که گذاشتم حسیه که دقیقا بعد از هر بار خوندن مطلبتون بهم دست داد