۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

من و چی چی نا

امشب دقیقا هفده ماه تمام از شبی که ع/ر به نمایندگی از "چی چی نا "تماس گرفت و گفت: به فرموده از فردا شما به "چی چی نا "نیایید می گذرد. اتفاقاتی در شرف وقوع است که به موقع خواهم نوشت؛ اما دو اتفاق جالب در ابتدا و انتهای این زمان هفده ماهه افتاد که برایم جالب بود و خواستم بنویسم تا بلاگ گیله مرد دایم مکانی برای سوز و گداز نباشد و گاهی به اتفاقات خوب هم پرداخته باشیم.

تقریبا دوهفته از اخراجم از "چی چی نا" می گذشت که برای طی مراحل اداری و پاره ای از کارهای شخصی برگشته بودم و از آنجا نیز برای شرکت درمراسم روز قلم می باید به هتل لاله می رفتم. به آنجا که رسیدم دوستی که اتفاقا از لحاظ عقیدتی بسیار با هم متفاوت بودیم ؛ اما هنوز هم با گذشت این مدت طولانی صمیمیتی مثال زدنی داریم گفت:

برو و هدیه ی روز فلان را که سکه ی بهار آزادی است بگیر تا بالا نکشیده اند.

القصه؛ به آقای محترمی مراجعه کردیم که حق مان در دست ایشان بود و حضرتش هم با دیدن ما انگار ارث پدرش را طلبکار است با بی ادبی ما را ازسربازکرد و سکه را بالا کشید . آهی کشیدیم و برگشتیم. با دوست موصوف خداحافظی کردیم و به هتل لاله رفتیم.

چه بود و چه شد و چه کسانی در انجا سخنرانی کردند از حوصله ی این نوشته و خوانندگان گیله مرد خارج است؛ اما همینقدر می نویسم که در انتهای آن مراسم خانم محترمی که دور میز ما نشسته و از کارمندان دست اندرکار همان مراسم بود هنگام دادن هدایا، پکیج هدیه ی خود را به گیله مرد داد و تشکر کرد.

به خانه که رسیدم با باز کردن بسته ی اهدایی ان خانم چشمانم گرد شد، خدایا چه می دیدم؟ به مقدار همان سکه ی "چی چی نا" هدیه ی نقدی به صورت کارت هدیه در این پکیج گذاشته بودند، تماس گرفتیم، اهدا کننده گفت:

گیله مرد! فراموش کرده ای ما برگزار کننده ی مراسم بودیم؟ من با اطلاع از موضوع این کار را کردم و هدیه ام را به شما دادم.

خوب هدیه ی خودم و همسرم هم بود کلا سه برابر هدیه ی "چی چی نا" به دستم رسیده بود. نه برای هدیه ای که بسیار آمده است و رفته، برای بزرگی خدا اشک درچشمم جمع شد و گذشت تا این روزها!!

حالا در آستانه ی برگشت احتمالی به "چی چی نا" هستم، نمی دانم ارتباطی هست یا نه؟ اما امشب برای کاری که از روی دوستی برای دوستانی انجام داده و خواهم داد هدیه ای به اندازه ی همان هدیه ی بالا کشیده شده ی "چی چی نا" دریافت کردم، ارزش مادی بماند برای روزهایی که اوضاع به سامان شود؛  با خودم گفتم گیله مرد شاید درنظر اول ارتباطی نبینی؛ اما یقینا بی ارتباط نیست، فکر می کنم خداوند بزرگ یاد اوری کرده باشد که ای آدم، آدم باش، آدمیت کن، درسختی ها صبور باش، خودت را ارزان نفروش،ما فراموشت نخواهیم کرد......

باقی بقای دوست

۱۰ نظر:

شادی گفت...

اگر چیزی را از خدا خواستی و گرفتی رحمت است،وگرنه حکمت.
اولیش حکمت بود بقیه ش رحمت هم محلی جان.

بوتیمار گفت...

شلام گیله مرد. باز خوشا به سعادت شما که همایش هی می نشیند و بر می خیزد بر گرده و شانه ی مردانه تان. هی اخراج می شوید سکه می گیرید بر می گردید. قدر خدایتان ر بدانید. خدای ما که فعلن داره سنت امتحانش را تست می کند. شایدم پوست کلفتی مارو. چون میندازنمون بیرون داداش دیگه رامون نمیدن هیچ به همه جا هم میسپرن رامون ندن( نگو دستور نگارشم ضعیفه خودم اون فرمی نوشتم. قست اول نوشتم خدامونم بخونه بلکه غیرتی بشهو قسم دومش مال خودمون بود که شمالمون همیشه سبزه برار)

بوتیمار گفت...

شما الان می تونی هرچقدر خواستید بابت بی موقع بیدار بودن بنده تعجب کنید. تازه اینم بگم بدون مصرف هیچ نوع مخدری اعم از هایپر و دانر از صبح روز شنبه بیدارم. از بیکاری و مشکلات خوابم نمیبره. در کل انشالله هر جا هستید موفق باشید و شادکام.
در ادامه کامنت شادی خانوم خواستم بگم درست ترتر جمله اینه که اگه چیزی را از خدا خواستی و گرفتی مردی. اگه خطتتون به خدا وصله بگو ممدش گفته اخه لوتی چقد ادعونی یوخده هم شما استجب

گیله مرد گفت...

محمدم(بوتیمار) سلام برادر؛
1-امیدوارم به زودی مشکل کارت حل بشه عزیزم.
2-راستش من هم هفده ماهه بیکارم، اما زدم به پوست کلفتی و دارم زندگی رو با طریق "کینگ کنک" می چرخونم توی همین پست هم نوشتم بازگشت احتمالی به چی چی نا!!.
3-ما هم توی این هفده ماه تا به حال چند جا رفتیم و هر بار..... می دونی که؟!
4-شب بیداری چیز بدی نیست؛ اما امیدوارم شب بیدار یهایت به زودی نه از سر بیخوابی که از غلیان احساس نوشتن و کشف و شهود باشد.
5- در لوطیگری خدا شک نکن، اما به قول معینی کرمانشاهی صبرش زیاده(عجب صبری خدا دارد)
6- سورنا ی عزیز و همسر محترم را دریاب/زندگی خواه تیره خواه روشن:
هست زیبا
هست زیبا
هست زیبا
با احترام/گیله مرد

پورمحمد گفت...

وقتی شادیتان را تقسیم می کنید دوبرابر می شود و هنگامی که غمتان را تقسیم می کنید نصف می شود .
برایتان لحظه های شاد و خوبی راآرزومندم و از اینکه با دلی امیدوار در مسیر زندگیتان حرکت می کنید خوشحالم . سلامت باشی و خندان گیله مرد و این را بدانید هیچ عملی از طرف خداوند بی پاداش نیست . شاهد پاداشهای خوب او برای شما باشیم .

بهروز گفت...

سلام

بهروز گفت...

ديروز نظر دادم نميدونم چرا ثبت نشد خوشحالم از اينكه باهاتون آشنا شدم. تا بوده اين ميرزا هميشه باني خير بوده...

باران ازلاهیجان گفت...

آخی نازی
من که خیلی به این جمله آخرتون اعتقاد دارم
به یه چیز دیگه هم اعتقاد دارم که دنیا دار مکافاته
مطمئن باش که اون طرف که هدیه شما رو بالا کشیده خدا جای دیگه سرش می یاره

پونه گفت...

سلام و درود....ممنون از لطف هميشگي شما.مي دونيم كه خدا هيچ وقت فراموشمون نمي كنه.هميشه رد پاش رو مي تونيم ببينيم و حس كنيم.نوشته هاي شما و بوتيمار آدم رو به فكر مي ندازه...اخه امتحان تا كي؟؟؟رشته ي كلام از دستم در رفت و نمي دونم چي بگم جز دعا و عاقبت بخيري هممون.موفق باشيد

گیله مرد گفت...

به دوستانم
.
پورمحمد: سپاسگزارم
.
بهروز خان: لطف دارید قدم شما و آمیرزا به روی چشم.
.
باران لاهیجان:نگران نیستم باران عزیز؛ بیش از اون رو همونطور که نوشتم خداوند رسوند/اینو نوشتم تا کسانی که میخونند خودشونو برای یه آب نبات نفروشند.
.
و پونه ی عزیز که همیشه لطف دارند: سپاسگزارم خواهرم، خداوند جای حق نشسته، ایمان داشته باشید که به زودی گره از کار همه ی کسانی که می شناسید باز خواهد شد.
پایدار باشید همگی