۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

قلب یخی



قلب ما آدمها گاهی از سنگ سخت تر و گاهی از گلها نرم تر است.داشتم از راهی می آمدم، سر تقاطعی با سرعت پیچیدم،نور چراغ به زاویه ی خیابان افتاد، مردجوانی را دیدم که با مادر پیرش نبش تقاطع چمباتمه زده و از حالاتشان پیدا بود به زودی یخ خواهند زد........

۹ نظر:

پروانه گفت...

وای خدای من ! پس این گرمخانه ها که ازش حرف میزنند کجاست ؟! میدونی یاد چی افتادم ؟! زمانی میگفتند کمیته امداد برای دخترو پسرهای جوان بی بضاعت جشن عروسی میگیره و خیلی جالب بود یه جایی کارمیکردم که برادرزن رئیس همون اداره که واقعا از داشتن دارایی زیاد نمیدونست چه غلطی بکنه تو همون کمیته انمداد جشن عروسیش رو برگزارکرد! حالا خدامیدونه که گرمخانه های شهرداری هم مال چه کسایست !

پریا گفت...

به امید روزی که همه مون با گرمای دلمون به دیگران آرامش بدیم .
دلم می گیره از این بدبختی های سردرگم ....
موفق باشید .

farzin karegar گفت...

درود
گيله مرد منم شب عيد يخ بزم
گيلك بمني

گیله مرد گفت...

ازحضور دوستانم:
.
پروانه
.
پریا
.
و فرزین عزیزم

سپاسگزارم

هادی گفت...

سلام آرش مهربان
هیچ فکر کردی تو ایران چندتا از این بینواها رو میشه پناه داد؟!!

باران ازلاهیجان گفت...

چه وحشتناک
دلم گرفت عموگیلانی

گیله مرد گفت...

درود به دوستانم
.
هادی
.
وباران....
.
سپاسگزارم

بيتا گفت...

سلام آرش عزيز..
دلم گرفت !!!...

سپيده گفت...

يه روز ي
يه جايي
بايد به خدا
يا جهان
يا طبيعت
يا روح مون
جواب بديم كه
ما توي اين دنيا براي ديگران چه كار كرديم؟؟؟؟؟؟؟؟