۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

موژان

موژان
متولد هفتم شهریور 1389
بیمارستان میلاد
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

برای دختر فردا


سلام ای دخت شهریور

بدون شرح

این پیرزن شاید حق داشته باشد این نوشته را در دست بگیرد/برای خــــــــــودم متاسفم که در
 جـــامعه ای زندگی می کنم که سیاستمدارانش برای رسیدن به لذات زودگذر خود درایام
 ضربت خوردن علی(ع) از نام همسرش اینگونه استفاده ی ناشایست می کنند .
شما چه فکر می کنید؟
***


پی نوشت: در کش و قوس تصویب و عدم تصویب لایحه ی موسوم به خانواده ، یک نماینده ی محترم از صیغه به عنوان لذت کوتاه نام برد برای او بیشتر ازخودم و بقیه متاسفم.
پس نوشت: دلم نیامد آمر این گردهمایی عظیم!! را بی نصیب بگذارم، برای آن آدم احمقی که کلیشه ی این نوشته را اجرا کرد تا در تعداد زیاد به دست این خواهران!! عزیز برساند بیشتر از همه متاسفم.

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

دیالكتیكِ تنهایی



همه ی انسان ها در لحظاتی از زندگی شان خود را تنها احساس می كنند و تنها هم هستند . زیستن، یعنی جدا شدن از آنچه بودیم، برای رسیدن به آنچه در آینده ی مرموز خواهیم بود . تنهایی عمیق ترین واقعیت در وضع بشری است .

انسان یگانه موجودی است كه می داند تنهاست و یگانه موجودی است كه در پی یافتنِ دیگری است . بنابر این آنگاه كه او از خویشتن آگاه است، از نبودِ آن دیگری، یعنی از تنهایی اش هم آگاه است ...

بخشی از كتابِ دیالكتیكِ تنهایی – اوكتاویو پاز

نکته/زندگی

                                                    پند


زندگی؛
 قصه ی مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند:
 فروختی؟
 گفت:
 نخریدند، تمام شد!


بعد نوشت(پیام یکی از دوستان درخصوص همین پست):

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

من و روزنامه

دل نوشته

چند وقتی هست کمتر روزنامه می خوانم و از این بابت از دست خودم بسیار دلخور بودم، هر چند گاه و بیگاه نگاهی کوتاه به نشریات می اندازم، دیروز بعد از مدتها که روزنامه ی محبوب دولت را نخریده بودم وقتی دیدم چیز دیگری روی پیشخوان نیست با پرداخت"صــــــــــــــــــــــــــــــــد تومان" یک رنگین نامه به همراه یک ویژه نامه سراسر رنگی(رایگان) خریدم و به منزل رفتم.

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

زمستان/مهدی اخوان ثالث


چهارم شهریورماه سالروز درگذشت مهدی اخوان ثالث/یادش گرامی


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.


کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

گیله لو/شعر گیلکی

چندی پیش یکی از دوستان گیلانی مقیم اروپا در یادداشتی خواسته بود تا شعر" گیله لو" را برایش بنویسم. از آنچا که گیلان دارای تنوع گویشی است و گیله مرد اهل لنگرود است و با گویش مردمان کوهپایه که گیله لو زبان مردمان این خطه از استان سبز گیلان است آشنایی کافی نداشتم، از دوست بسیار گرامی و پژوهشگرم "خانم گیلدا دیگان "خواهش کردم که شعر زیبای " زنده یاد محمد ولی مظفری سیاهکلی " را به فارسی روان برگردان کنند تا فارسی زبانان که این شعر را با صدای " استاد فریدون پور رضا" شنیده اند نیز بهره ی کافی ببرند.

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

رویای نیمه شب مرداد

درگذشت بانو "مهین شهابی" بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون ایران را به هنردوستان و هنرمندان تسلیت عرض می کنم.گیله مرد.

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

در یک روز خنک ، با هوایی مطبوع، داشتم توی بلواری زیبا(چیزی شبیه بلوار کشاورز)دوچرخه سواری می کردم.دو طرف خیابان پر بود از درختان زیبا و پر شاخ و برگ،خیابان خلوت بود، پرنده پر نمی زد، چشمم به درخت سیبی پر بار کنار بلوار افتاد، هوس چیدن یک سیب ناچارم کرد دست از رکاب زدن بکشم، سرعتم زیاد بود با رعایت اصول ایمنی دور زدم و برگشتم به درخت که نزدیک شدم دیدم عده ای از افراد از سر و کول هم بالا می روند تا سیب بچینند.

چه می دیدم خدایا! اینجا که تا ده ثانیه قبل کسی نبود، این آدمها از کجا امده بودند، پای درخت که رسیدم سیبی نمانده بود، تنها نبودم، پسرکی نه ساله شاید! مانند من از چیدن بازمانده بود، آدمهای کامیاب بدون توجه به من و پسرک داشتند سیب گاز می زدند و می رفتند.

 یک دستم به فرمان دوچرخه و دست دیگرم در دست پسرک بود، پیاده حرکت کردم، دلداری اش می دادم، ناگهان آن سوی بلوار درخت دیگری دیدم که تنها یک سیب رویش باقی مانده بود، به پسرک گفتم:

دیدی همیشه امیدی هست؟

در حالی که به سمت درخت می رفتم تا آن یک سیب را برای پسرک از شاخه بچینم، صدای آژیر اتومبیل پلیس آمد و از خواب پریدم،خیس عرق بودم، نفهمیدم خواب هستم ، دنبال درخت سیب می گشتم ، به خودم که آمدم نه پسرکی در کار بود، نه درختی بود و نه سیبی!
      - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بدون کوچکترین اغراق همین چیزهایی را که نوشتم آخرین رویایی بود که دیدم، دلم برای پسرک رویاهایم بسیار سوخت، کاش سیبی برایش چیده بودم؛ اما نفهمیدم تعبیرش چیست، کاش یک خوابگزار این خواب را برایم تعبیر کند.

    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -- -

پی نوشت:
این داستانک واقعی است، دو شب پیش دقیقا با حالات توصیف شده از خواب پریدم و تا صبح سردرد داشتم.

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

نامه ای دیگر به خان بابای سفر کرده



سلام خان باباجون، خوبی ؟ سلامتی؟

اویارقلی مراد آبادی
ای شکر خدا ، نفسی میاد و می ره ؛ ولی خان بابا این روزا خیلی حالم بده، می دونی؟ بعد سالها داشتیم همچین یه خورده لذت برادر داشتن رو می فهمیدیم که یه هویی دنیا خورد تو سرمون!!

عجله نکن، بذار یواش یواش برات می گم، اخه می ترسم تو هم هول(هل) کنی مث ننه اویارقلی بیفتی رو دست اطرافیات، اون وقت اون بیچاره هام هی باید مریض داری کنن.

داشتم برات می گفتم؛ اون دفعه بهت خبر داده بودم که این داداشمون از کافرستون برگشته داریم باهم یه کارای خوب می کنیم، یادته ؟ آره همون دیگه، یادت اومد؟

روزجهانی عکاسی

 19 آگوست (28 مرداد)
در تقویم بسیاری از کشورهای جهان بعنوان روز جهانی عکاسی نامگذاری شده است.
.
روزجهانی عکاسی بر هنرمندان عکاس سراسر جهان مبارک باد

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

سیاه مشق/افشین معشوری: جنگل پنیر/فرشته احمدی

سیاه مشق/افشین معشوری: جنگل پنیر/فرشته احمدی: "جنگل پنیر نوشته: فرشته احمدی چاپ اولنشر ققنوس 1388داستان ایرانی/215 صفحه قیمت:3800 تومان afshinmashori@yahoo.com جنگل پنیر؛ نام رمانی است ..."

پرواز همای/گروه مستان در آخرین کنسرت

منبع: سایت پرواز همای
به قلم :پرواز همای
سومین باری بود که در سالن باشکوه والت دیزنی کنسرت می دادیم و با توجه به 2 کنسرت خوبی که سال های گذشته داده بودیم ، همه در انتظار یک برنامه بودند که انتظاراتشان را برآورده کند .
ما پس از بازگشت از اروپا ، تمریناتمان را آغاز کرده بودیم و بسیار کار سختی در پیش داشتیم. من ناگزیر بودم زودتر از گروه به آمریکا سفر کنم ، چون برای تبلیغات به بودن من نیاز بود. 8 روز مانده به کنسرت بچه ها هم رسیدند ، اما ناگفته نماند که به دلیل دیر حرکت کردن پرواز امارات از ایران ، پرواز دوبی به نیویورک را از دست داده بودند و مجبور شدند 20 ساعت دوبی بمانند و این روی پرواز های دیگه هم اثر گذاشته و خسته و کوفته رسیدند سن دیه گو ؛ ولی ما تمرین هایمان را خوب پشت سر گذاشتیم و برای کنسرت در لس آنجلس آماده شدیم.

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

تولد جودی ابوت

جودی ابوت عزیز؛ تولدت مبارک
با احترام:گیله مرد و دوستان

طنز






 امروز بیست وهفتم مرداد ماه برابربا هجدهم اگوست سالروز تولد جودی ابوت است. او دور ازچشم "مستر جان اسمیت" برای من پیام گذاشته بود، خواستم رفع کدورت شده باشد؛ اینجا هم پیامش را و هم اعلام تولدش را برایتان نوشتم تا اگر دوست داشتید تولدش را تبریک بگویید.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

چرا اسطوره ها ماندگارند؟


وقتی در المپیک برلین یک سیاه پوست با درو کردن مدالها همه ی چشم ها رابه سوی خود خیره کرد، دنیا لب به تحسینش گشود و در این میان هیتلر با تمام نژادپرست بودنش از "جسی اوونس" خواست که تحت الحمایه ی ژرمن ها در آید؛ اما اوونس با دهن کجی به دیکتاتور بزرگ، مردمش را و کشورش را به مشتی اسکناس های هیتلر نفروخت و در تاریخ ماندگار شد.
وقتی پوریای ولی در تاریخ باستانی ما با پشت پا زدن به امیال دنیوی خود موجبات شادی یک پیر زن را فراهم می کند و با تاسی از مولای متقیان بر خاک می افتد تا رقیب و مادرش شادمان شوند، در تاریخ ماندگار می شود که اینک می دانیم و می خوانیم ، در دورانی دور" پهلوان محمود خوارزمی" برای خشنودی دل مادری پیر از بازوبند پهلوانی اش گذشت.
وقتی چهل و اندی سال پیش" غلامرضا تختی" برای

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

میرزا قشمشم/ شیون فومنی

زنده یاد شیون فومنی
دوست گلم " پدرام مژدهی" ازجوانان با فرهنگ و اهل شعر و ادب گیلان؛ شعر" میرزا قشم شم" اثر جاودانه یاد شیون فومنی را توی سایتش نوشته بود. به خواهش من برگردان فارسی اش را نیز برای من و دیگرانی که ممکن است کمی در درک شعر مشکل داشته باشند در پست دیگری کار کرده است.از انجا که این شعر بسیار زیباست و برای من به عنوان یک گیلک زبان جالب بود، بعد از خواندن برگردان مشتاق شدم هر دو را دریک پست اینجا بگذارم.

پس :

میرزا قشم شم،اثر زنده یاد شیون فومنی

برگردان: پدرام مژدهی

بخوانید و لذت ببرید

با احترام/آرش

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

یادداشتی کوتاه

چقدر دلم برای خودم تنگ شده است!

می رم یه جایی مثل اینجا
این روزها گرمی هوا، بیکاری، تنهایی، ؟؟ ؟؟؟؟ و خیلی چیزهای دیگر آزارم می دهد، کاش می شد چند روز چشم بر همه چیز می بستم و می خوابیدم و هنگام بیدار شدن در جزیره ای دور که زبان مردمانش را نمی فهمیدم چشم می گشودم.


آرزویی است محال ؛ اما واقعا خسته ام، اگر چند روزی چیزی ننوشتم شایعه درست نکنید، می دانم طاقت ننوشتن را ندارم ولی می خواهم تمرین کنم به ننوشتن عادت کنم. تا مجال بعد بدرود.

دوستتان دارم و به عشق شما خوبان باز خواهم گشت.

ارادتمند/آرش

۱۳۸۹ مرداد ۱۷, یکشنبه

سیامک قادری و روز خبرنگار







متاسفانه مطلع شدم دوست بسیار عزیزم سیامک قادری، خبرنگار سیاسی ایرنا که مدتی از کار معلق بود، نیمه شب پنجشنبه گذشته بازداشت گردید. متن زیر نوشته یکی از دوستان سیامک خان است که برای همدردی با خانواده او و روزنامه نگاران دربند اینجا می گذارم، به امید آزادی تمامی روزنامه نگاران دربند!

برای برادرم سیامک

سلام برادر،

نمی گویم سیامک که این لفظ برادر را بسیار دوست می داشتی، یادت هست همیشه برای ابراز مهربانی برادر خطابم می کردی؟ آری برادرم خبر در بند شدنت را شنیدم و افسوس خوردم، افسوس روزهایی را که برای اطلاع رسانی در دل خطرات سپری کردی، افسوس از کوته بینی کسانی که بعد از دستگیری ات نوشتند:

يک منبع آگاه به خبرنگار ايرنا گفت : ماموران نيمه شب پنجشنبه موفق به دستگيري فردي بنام "سيامک . ق " از عناصر فاسد و فعال در حوادث پس از انتخابات شدند .

آری برادر؛

تا بوده همین بوده، تا هست چنین خواهد بود، تو در اوج عزت نفس در آن خانه ی استیجاری ات با همسر مکرمه و آن نازنین فرزندت خوش بودی؛ اما کسانی کوچکتر از تو وشاید کم اطلاع تر از تو در قصر زندگی می کنند، امروز تو عنصر فتنه ای و ان فتنه گران، عزیز دردانه! امروز تواز اغتشاشگرانی و دیگرانی که ........بگذریم، هم تو می دانی و هم من و ....

برادرم؛

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

روز خبرنگار

کاوه گلستان در جنگ
فردا هفدهم مرداد، روزخبرنگار(ورژن ایرانی) بر تمام خبرنگاران، روزنامه نگاران وکارکنان خبر و رسانه مبارک باد.
.
یاد خبرنگار شهید"محمود صارمی" وهمه ی شهدای راه اطلاع رسانی گرامی.

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

من، خان بابا وداداش قادر

سلام خان بابا، یه چن وقتیه که واسه ت نومه ننوشتم. این چن وقته حسابی تو ده شلوغ پلوغ بود، نتونستم برات نومه بنویسم. این وسط مسط ها هی می خواستم بنویسم، که نشد. حالا یه دو ماهی هس که ازت خبری ندارم، می دونی؛ تو این دوماهه خیلی خبرا شده، گل ممد همچنان داره هی "ذرت پرت"می کنه، باباخان معلوم نیست چرا زیاد آفتابی نمی شه، دهاتیا همین جوری(روم به دیوار)عین بز سرشون رو انداختن پایین دارن می چرن؛ مونده فقط من اویارقلی و چن دیگه از این جوونای ده که یه چن کلاس سواد داریم و می تونیم از این ور و اون ورخبر بگیریم.

راستش این چن وقته گل ممد رفته بود یکی دو تا ده اون ور تر و این ورتر کلی حرف و حدیث زده بودن؛ اما حالا کدخدای ده نزدیک کافرستون یه هو گذاشت تو کاسه ی گل ممد که بیا اگه نمی تونی ده تون رو اداره کنین من بیام یه چن تا ادمای ده تون رو پناه بدم. این گل ممد ذلیل شده هم که ادعاهای گنده گنده می کرد، اصلا بلانسبت شما خودش و زد به خریت و هیچی نگفت که نگفت ...