۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

مار گزیده ...

با بچه ها؛
 دم در دانشگاه ایستاده بودیم، داشتیم درمورد امتحان صحبت می کردیم که گشت کلانتری از جلوی ما رد شد.
دوستی که فکر کنید اسمش حسنقلی است سرخ شد، سفید شد،سرخ شد ، سفید شد.
پرسیدم:
چی شد حسنقلی؟
گفت:
هیچ می دونید این روزا تجمع بیشتر از دونفر ممنوعه؟
گفتم:
بابا این جا خدای نکرده دانشگاهه ها!
گفت:
بابا جون چرا حالیت نیست ، اینا که دانشگاه ،مانشگاه حالیشون نیست . اول می زنن، بعد می پرسن اسمت چیه؟ تا تو بخوای ثابت کنی دانشجویی که یه خورده مفت ومسلم همچین کوفتمان شدی، من که رفتم تو ، دوست داشتین شمام بیاین.

دیدیم که خوب حسنقلی قصه ی ما پیشکسوت کتک خورده هاست، حرفش را پذیرفتیم و مانند چند دانشجوی خوب!! ، متمدن و فهیم!!؟پشت سرحضرت ایشان راه افتادیم و رفتیم درکافی شاپ!؟ دانشگاه نشستیم،  ودر آن گرمای سونا مانندش کمی مباحثه ی درسی کردیم تا امتحان شروع شد.
راستی؛ شما می دانید کافی شاپ به کجا و بوفه ی غیر بهداشتی به کجا می گویند؟
نمی دانید؟ تشریف بیاورید (روم به دیوار) دانشگاه ما تا بوفه ی غیربهداشتی را نشانتان بدهم، آن وقت با هم می رویم یک کافی شاپ هم پیدا می کنیم.

۹ نظر:

شیدا گفت...

می گم این کافی شاپ دانشگاهتونه؟ آدرس بدید ماهم بیایم

سكوت گفت...

خداي ناكرده مي ترسن به زباله دان تاريخ سريز شوند.
سه نقطه بزاريم جاي تموم حرف هاي زده نشده و فحشاي زير لبمون بهتره.

...

پونه گفت...

چي ميشه گفت جز سكوت.....شاد زي

ناشناس گفت...

کافی شاپ به صرف سونا؛یعنی بهره وری کامل، نه اینکه امسال سال چی چی مضاعفه خوب اینام براتون مضاعفش کردن دیگه.



شب به خیر

زينب گفت...

سلام ممنون از تعريفتون.. مطالب و كامنت هاي شما رو در وبلاگ آاي قادري مي خونم .. البته شعري كه برايش نوشته بوديد هم خوندم خيلي خوب بود..
شما هم موفق و سبز باشيد

بیتا گفت...

سلااااام ...وای داداشی مراقب باش...نگی نگفتیا....

میرزا حسینقلی!! گفت...

مرسی به این حسنقلی،اون شعر حسنقلی ربطی به این حسنقلی داره؟ نداره؟ بذار تو وبلاگ ما که شنیدیم شاید دیگران بخونن!

زرخ پوتار گفت...

درود گول برار .

مؤ تومام گيلكون پا خاك ايسم .

مؤ ته ويبلاگا هميشه سر زنم .


دريا يته اونم كاسپين .

گيلك بمنيد .

نيوشا گفت...

لااقل به كافي شاپ با كلاس دارين .كي چه ميدومه اونجا چه خبره؟